هادی خانیکی:
نظام آموزشی غلط فرصت چندفرهنگی را از کودکان میگیرد/ موانع صلح از دیدگاه آلبرت شوایتزر
به گزارش باشگاه خبری عطنا، نشست «تبیین الگوی مفهومی چندفرهنگی، عدالت اجتماعی و صلح در ایران» با حضور هادی خانیکی، مدیرگروه ارتباطات دانشگاه علامه طباطبائی، علیرضا صادقی، عضو هیئت علمی گروه برنامهریزی درسی دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی دانشگاه علامه طباطبائی و پژوهشگر صلح و مطالعات چندفرهنگی، خلیل میرزایی، مؤلف و استاد جامعهشناسی و جمعی از روزنامهنگاران، پژوهشگران و فعالان صلح به همت گروه علمی تخصصی جامعهشناسی صلح انجمن جامعهشناسی ایران، یکشنبه، ۵ آذرماه در دانشگاه تهران برگزار شد.
در این نشست، هادی خانیکی، مدیرگروه ارتباطات دانشگاه علامه طباطبائی با بیان اینکه صحبت کردن از نسبت بین مفهوم «چندفرهنگی» که بر تنوع و «عدالت اجتماعی» که بر ارزش مشترک تاکید دارد، میتواند تازگی داشته باشد، گفت: به نظر میرسد که باید بین تکثر و تنوع از یکسو و یکپارچگی و همگرایی از سوی دیگر تناقضی وجود داشته باشد.
او با اشاره به اینکه «آیا این تناقض را میتوان حل کرد یا خیر؟»، اظهار کرد: به نظر میرسد که تاکید بر چند تعریف در چارچوب اندیشه و تجربه صلح، این تناقض را کمتر میکند. اولین مؤلفه مطرح به خصوص در تعاریف جدید صلح، مفهوم صلح پایدار مبتنی بر عدالت است یعنی همه طرفینی که در آفرینش صلح میخواهند مشارکت داشته باشند باید حق و حرمتشان شناخته و رعایت شود. به این ترتیب صلح پایدار، صلحی آمرانه، از بالا و مبتنی بر مداخله بیرونی نیست.
خانیکی با بیان اینکه دومین مؤلفه صلح، نسبت بین آن و امنیت است، ادامه داد: امروزه مفهوم صلح را فراتر از بازدارندگی در نظر میگیرند و نمیتوان آن را محدود به نوعی درخواست یا فشار برای عدم مداخله تعریف کرد، صلح پایدار، صلحی است که در آن تعامل خلاق وجود دارد.
او سومین مؤلفه را نسبت بین صلح و گفتوگو دانست و گفت: امروز دیگر سخنی از صلح رومی، صلح قدرتمندانه و صلحی که نگرانی و ترس از جنگ، همه را به مصالحه و یا مسالمت وادار میکند، به عنوان صورتبندی واقعی صلح نیست بلکه از صلحی سخن میگویند که یک احساس و درک و فهم مشترک از مسئله مشترک، طرفین را به گفتوگو دعوت میکند.
مدیرگروه ارتباطات دانشگاه علامه طباطبائی با اشاره به اینکه چهارمین ویژگی نسبت میان «صلح و منفعت» و «صلح و مصلحت» است، خاطرنشان کرد: صلحی که منفعت در آن از ارزشهای جهانشمول و بینالاذهانی و همچنین منافع جمعی بیشتر برخوردار باشد نسبت به صلحی که منافع و مصالح گروههای کوچکتر و سطوح خردتر را در برمیگیرد از پایداری بیشتری برخوردار است.
او با بیان اینکه پنجمین مولفه و ضرورت، یک ضرورت سیاسی و بینالمللی است، گفت: ما به سمت پیدا کردن یک سازوکار در جهت ائتلاف برای صلح در برابر ائتلاف برای جنگ حرکت کردهایم. شاید پرداختن به الگوی چندفرهنگی هم از همین جا نشئت گرفته باشد. با این مشخصات اگر بتوانیم در چنین نشستهایی دشمنان آشتی و صلح را طبقهبندی کنیم، راحتتر میتوانیم به خود صلح برسیم.
خانیکی ادامه داد: یکی از کاربردیترین سخنانی را که برای بحث دشمنان آشتی دیدم بحث «آلبرت شوایتزر»، برنده جایزه صلح نوبل و یکی از چهرههای معنوی و انساندوست سده بیستم است. او وقتی از موانع پیدایش صلح سخن میگوید صراحتاً به مواردی اشاره میکند که امروز ما میتوانیم آنها را به عنوان بخشی از سوالی که برای این نشست یعنی موانعی که برای تبیین عادلانه صلح وجود دارد، مورد استفاده قرار دهیم.
او افزود: «آلبرت شوایتزر» از پنج مانع برای صلح سخن میگوید اولین مانع نوع نگاه به انسان به معنی مسئله فلسفی یا انسانشناسانه است. اگر در رویکردهای ما هر انسانی صرفاً با برساختههای اجتماعی و نه با گوهر انسانیاش شناخته شود، مانعی را برای صلح به وجود آوردهایم به این معنا که در جامعه چندفرهنگی مستقیم یا غیرمستقیم بر روی آن به عنوان فرهنگ مسلط (اکثریت) و فرهنگ مغلوب (اقلیت) ارزشگذاری میکنیم.
شاید همین تجربه برای ما کافی باشد که از وقتی که بچههای ما به مسئله محیط زیست و حفاظت از طبیعت و حقوق حیوانات حساس شدند، همین قدر ما به صلح نزدیکتر شدیم.
خانیکی با بیان اینکه اگر انسان را وجه اشتراک فرهنگ بگیریم و شکلگیری فرهنگ را مبتنی بر انسان بدانیم، مسئله بهگونهای دیگر است، گفت: در این صورت انسان را بهعنوان عضو یک یا چند گروه اجتماعی (اقتصادی و یا سیاسی) در نظر میگیریم. دیدن انسان در نگاه صلحآمیز یا عدم صلحآمیز درون این ساحتهای نژادی، قومی، ملی، دینی، جنسیتی یا هر سنخ دیگری یا در نظر گرفتن او صرفاً به عنوان مخاطب متفاوت است.
او ادامه داد: به هر حال دشمن از جایی تعریف میشود که خودی تعریف میشود. به میزانی که این خود محدودتر است به همان میزان دشمن نیز وسیعتر است. این است که وقتی انسان را در قالبهای نژادی، سیاسی یا اقتصادی که نقض عدالت باشد قرار میدهیم، میتوان گفت اولین مانع صلح یا اولین دشمن آشتی را به میدان آوردهایم.
مدیرگروه ارتباطات دانشگاه علامه طباطبائی دومین مانع از نظر «شوایتزر» را پاس نداشتن فردیت هر انسان یا نادیده گرفتن حرمت و حق هر فرد دانست و گفت: به محض اینکه این واقعیت را به طور نظری یا عملی انکار کنیم و یگانگی یا بیهمتایی فرد انسانی را نادیده بگیریم، مانعی برای صلح ایجاد کردهایم.
او با اشاره به سومین مانع یعنی مسئله مداخله بیش از حد در حیات عمومی انسانها یا سازماندهی بیش از حد نیاز، خاطرنشان کرد: یکی از بحثهای جدید، مسئله نسبت تغییر یا طراحی رفتار با صلح است. جامعه و انسان صلح آمیز، محصول نوعی سیاستگذاری رفتاری یا سامان دادن به رفتار انسانها است.
خانیکی اضافه کرد: طراحی رفتار و به خصوص طراحی رفتار صلحآمیز، از بحثهای بسیار جدیدی است که امروز در حوزههای سیاستگذاری عمومی و اجتماعی مطرح است. سادهترین شکل مداخله در سازماندهی و مداخله از بالا تحت عنوان مدیریت کردن، مهندسی کردن و فرهنگسازی کردن است که معمولاً ما را گرفتار میکند.
او تصریح کرد: بر طبق پنج اصلی که مطرح کردم به جای اینکه این مداخله با مشارکت، خودآگاهی و آزادی عمل همراه باشد، یک مداخله از بالا و رسمی یا دستکاری در افکار عمومی است. این مانع نیز که زندگی طبیعی انسانها را ما دستکاری میکنیم، یکی از مسائل مهم است.
عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبائی ادامه داد: در آموزش، شاهد این مسئله هستیم که سعی میکنیم کودکان مستعد را که عملاً چندفرهنگی و تفاوت را پذیرفتهاند، با یک نظام آموزشی غلط به صورت واحدی دربیاوریم. مثلاً در کلاسهای کنکور همه تلاشها بر این است که دانشآموزان یک رشته خاص خوانده و در یک دانشگاه خاص قبول شوند، در غیر این صورت به نظر میرسد که چیزی از دیگران کم دارند. این همان دستکاری است که نظام آموزش و پرورش رسمی را دچار سردرگمی و آشفتگی میکنیم.
او به داستانی زیبا از مولوی «بچهای داشت خیلی بیتابی میکرد، یک غول نخراشیدهای او را برداشت و برایش لالایی خواند و بچه بیشتر گریه کرد، یکی رد میشد و به او گفت بگذارش زمین، بچه خودش آرام میشود!» اشاره کرد و گفت: گاه وقتی این نظامهای مداخله رسمی و تربیتی غلط و سازماندهی یا مدیریتهای نادرست تعادل موجود را به هم میزند، حرف شوایتزر نیز بسیار مهم است که مداخله غلط هم مانع سوم صلح است.
خانیکی مانع چهارم را بیخبری از همسرنوشتی همه افراد و جوامع دانست و گفت: به این موضوع هم میتوان در نظامهای چندفرهنگی توجه کرد، یعنی جوامع چندفرهنگی در درون خود دارای پیوستگیهایی هستند اما عدم درک و همچنین غفلت از این گستره و عمق همسرنوشتی، رفتن به سمت صلح را ممکن نمیکند. اگر در جامعه چنین حسی به وجود آید که هر جا جامعه در مخاطره قرار میگیرد کل صلح در جهان به خطر میافتد نسبت به اینکه غرق در صلح شویم تفاوتی جدی است.
او تصریح کرد: خود جدا انگاری اجتماعی خود یک مانع بزرگ برای صلح است که ما میتوانیم با تحولات جهانی که از یکسو جهان را به سمت همگرایی و در سوی دیگر آن به سمت انزوا میبرد، آن را بررسی کنیم. محلیتر شدن بیشتر مانعی برای صلح و آشتی است.
مدیرگروه ارتباطات دانشگاه علامه طباطبائی با بیان اینکه مانع پنجم بیاعتمادی متقابل است، اظهار کرد: بر طبق آن چیزی که ما امروز از سرمایه اجتماعی که پایه اصلی آن اعتماد است صحبت میکنیم به میزانی که بیاعتمادی متقابل وجود داشته باشد و وزنههایی نباشد که ما را به لحاظ عملی، نظری، آموزشی و مهارت نیازمند یکدیگر کند، به غیریتسازی منجر میشود.
او ادامه داد: ما در فاجعه نیاز به اعتماد را حس میکنیم، اما از فضای فاجعه که خارج میشویم آیا این احساس را هنوز داریم یا خیر. ما فاجعه زلزله را احساس میکنیم، اما آیا فاجعه بیآبی و زیست محیطی را نیز حس میکنیم؟ یا براساس همان ضربالمثل معروف، شتر وقتی در خانه ما بخوابد حس میکنیم باری رسیده است. این تبدیل کردن یا ترجمه مخاطرات به مسائل ملموس میتواند ما را به صلح نزدیکتر کند.
خانیکی با بیان اینکه یکی از دغدغههای اصلی من در گذشته و امروز بحث گفتوگو بوده و است، گفت: به نظر من، ما یک خرده فراتر از ضرورتهای فرهنگی باید به حوزههای جدید بپردازیم. در یک جامعهای مثل جامعه ما که خطر مونولوگ یا تکصدایی فرهنگی وجود دارد، خطر نشنیدن صداهای دیگران و انسداد گفتوگویی وجود دارد.
او افزود: برای خروج از این مونولوگ به بحث دیالوگ و گفتوگو نیاز داریم، گفتوگو فقط به رسمیت شناختن طرف دیگر نیست، گاه ما فکر میکنیم «دیا» به معنی دو طرفی است که رسمیت و برابری دارند که با هم گفتوگو کنند در حالی که بحث من از این فراتر رفته و «دیا» را به مفهوم «دو رود» یا «از میان» مطرح میکنم.
خانیکی تصریح کرد: فرآیندها و سازوکارهایی که طرفین میتوانند با هم گفتوگو کنند، مکانها، هنرها و زبانهایی که مهم هستند. تعبیری که فیلسوفان جدید آلمانی از آن تحت عنوان «پولیلوگ» یا الگوهای چندگانه برای تعامل و فهم متقابل نام میبرند.
او ادامه داد: به نظر من رسیدن ما به مرحله «پولیلوگ» یا مواجهه و تعامل میان فرهنگها که ویژگی مهم آن غلبه بر مرکزیتگرایی و نوعی هژمونی یا تسلط فرهنگی است، میتواند الگویی باشد که ما را به سمت صلح نزدیکتر کند. اینکه پلیلوگ چطور میتواند محقق شود و چه الگوهایی برای این کار میتوانیم تعریف کنیم، هم تجربههای عملی و هم رهیافتهای نظری مهم است.
این استاد دانشگاه با بیان اینکه آن چیزی که در اینجا میتواند موضوعیت پیدا کند، این است که در زمان واحد بتوانیم مهارتهای گفتوگو با چند فرهنگ را داشته باشیم، اظهار کرد: الگوهای چندفرهنگی یا فلسفه و ارتباطات میانفرهنگی، زمینههایی است که ما را از یک نوع «دوآلیسم» یا دوگانهگرایی خارج میکند.
او اضافه کرد: دوگانهگرایی به معنای قرار گرفتن ما در مقابل آنها، غرب مسلط در مقابل شرق تحت سلطه، ملیت در مقابل مذهب است. وقتی اینها بهصورت الگوهای چندگانه در میآید یعنی بالابردن سطح مشارکت و حساسیت و درعینحال بالابردن توانش ارتباطی و توانش گفتوگویی بسیار کارسازتر است.
خانیکی ادامه داد: فکر میکنم که در این چشمانداز کلی باید به الگوهای عملی فکر کرد یعنی مفهوم کلی و بزرگ صلح را باید در اشکال خرد و با بالابردن آموزش و مهارت در سطوح حتی فردی و میانفردی، جلو برد. نمیشود از یک صلح جهانی، بزرگ و پایدار بدون در نظر گرفتن پروژههای کوچک صحبت کرد.
او در پایان افزود: شاید همین تجربه برای ما کافی باشد که از وقتی که بچههای ما به مسئله محیط زیست و حفاظت از طبیعت و حقوق حیوانات حساس شدند، همین قدر ما به صلح نزدیکتر شدیم. ما به بعضی از دوستان در حوزه آموزش و پرورش میگفتیم که نسل ما ازجمله بازیهایی که دوست داشتیم این بود که چگونه حیوانات را آزار دهیم، در حالی که اکنون بر طبق آموزش و پرورش جدید، از قبل دبستان اگر بچهها عادت کنند و یاد بگیرند که با محیط خودشان، تاریخ و انسانهای دیگر با نوعی نگاه مثبت و آشتیجویانه برخورد کنند، اینها به صلح نزدیکترند.
نظر شما :