سنگینی درد روی شانه‌ «سلبریتی‌ها»

۰۷ آذر ۱۳۹۶ | ۰۳:۳۰ کد : ۴۷۹۲
تعداد بازدید:۸۶۲
عضو هیئت علمی دانشکده علوم ارتباطات: آنچه در زلزله اخیر غرب کشور رخ داد، حضور مستقیم مردم در جریان کمک‌رسانی‌ و اعتماد بیشتر آنان به شخصیت‌ها و سلبریتی‌ها بود تا نهادهای رسمی تا از طریق آنان پیام همدردی خود را به آسیب‌دیدگان این حادثه برسانند. شاید بتوان بررسی این رخداد را در ذیل مفهوم «اعتماد اجتماعی» به تحلیل نشست. با این پرسش محوری که آیا شکل‌گیری چنین پدیده‌ای در شرایط بحران را می‌توان مثبت ارزیابی کرد؟
سنگینی درد روی شانه‌ «سلبریتی‌ها»

به گزارش باشگاه خبری عطنا، به نقل از روزنامه ایران، دکتر هادی خانیکی، عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبائی در یادداشتی در این روزنامه نوشت:

مقوله «اعتماد» بطورعام و«اعتماد اجتماعی» بطور خاص از جمله شاخص‌هایی هستند که وضعیت سرمایه اجتماعی را در هر جامعه‌ای تعیین می‌کنند؛ سرمایه‌ اجتماعی به آن نوع شبکه‌ای از روابط و پیوندهای جامعه اطلاق می‌شود که متکی بر اعتماد بین فردی، بین گروهی و تعامل‌های افراد با نهادها، سازمان‌ها و گروه‌های اجتماعی است که نهایتاً می‌تواند همبستگی، انسجام اجتماعی، مشارکت و برخورداری افراد و گروه‌ها از حمایت‌های لازم را فراهم کند. به این معنا می‌شود گفت اگر در جامعه‌ای، سرمایه‌ اجتماعی رو به زوال باشد، ممکن است جوهر ارتباطی که باید در بین افراد جامعه، حاکمیت، نهادها و سازمان‌های اجتماعی، فرهنگی و سیاسی باشد، تضعیف شود. جامعه‌ای که سرمایه اجتماعی در آن پایین است، جامعه‌ای است که هر نوع کنشی در آن به دشواری انجام می‌گیرد و حتی ممکن است که اساساً انجام نگیرد؛ در چنین جامعه‌ای همبستگی اجتماعی، امید و همدلی پایین است.
تحقیقات نشان می‌دهد سرمایه اجتماعی در ایران با چالش‌های فراوان همراه بوده و هست و یکی از مهم‌ترین مشخصه‌های آن هم این است که سرمایه اجتماعی جدید یعنی سرمایه‌ای که در بخش‌های سازمان‌یافته جامعه در برابر سرمایه‌های اجتماعی قدیم به وجود آمده، در معرض تهدیدهای مختلفی است، مهم‌ترین تهدید کاهش اعتماد اجتماعی است که بتدریج نسبت به نهادهای رسمی، نهادهای اجتماعی و غیر دولتی و حتی ارتباطات میان فردی و گروهی تسری می‌یابد.
به این معنا سه سطح از اعتماد را می‌توان برشمرد؛
نخست، اعتماد اجتماعی؛ یعنی، اعتمادی که افراد جامعه نسبت به هم دارند.
دوم، اعتماد سیاسی؛ یعنی، اعتمادی که افراد به نهادهای سیاسی و سیاست‌ورزان و بخش‌های مختلف حاکمیت دارند.
سوم، اعتماد نهادی؛ ناظر به اعتمادی است که افراد و شهروندان نسبت به افراد و حرفه‌های مختلف دارند.
اما در کنار این نوع تقسیم‌بندی از اعتماد در جامعه می‌توان سطح دیگری از اعتماد را در جامعه بازشناخت؛
نخست، اعتماد به نهادهایی که ریشه در سنت دارند؛ مثل خانواده.
دوم، اعتماد نسبت به نهادهای مدنی و سازمان‌های عام‌المنفعه و مؤسسات جدید، شخصیت‌ها، گروه‌های مرجع و رسانه‌ها.
سوم، اعتمادی که نسبت به نهادهای رسمی و حاکمیتی وجود دارد.
یکی از مهم‌ترین آثار اعتماد بخصوص «اعتماد تعمیم‌یافته» را باید در بحران‌ها و بروز فاجعه‌ها دید؛ چراکه یک جامعه در چنین موقعیت‌هایی است که نیاز به اعتماد در وجوه مختلف اجتماعی، سیاسی و فرهنگی دارد. زلزله اخیر نشان داد که اعتماد در چه سطوحی از جامعه ما وضعیت رضایت‌بخش و در چه جاهایی هم وضعیت ضعیف و شکننده‌ای دارد.
وقوع این زلزله به رغم همه تلخی‌ها و نگرانی‌ها، نشان داد که در جامعه ما حس همدردی و احساس مسئولیت جمعی بالایی وجود دارد. زلزله غرب کشور، جامعه ایران را تا دورترین بخش‌ها تکان داد. گویی آن شعر معروف سعدی «چو عضوی به درد آورد روزگار/ دگر عضوها را نماند قرار» تنها یک تصویر شاعرانه از انسان نیست؛ بلکه یک واقعیت اجتماعی است که سطحی از «اعتماد اجتماعی» یعنی اعتماد افراد جامعه نسبت به همدیگر را به نمایش می‌گذارد البته اینجا بحث دیگری هم مطرح است و آن اینکه آیا حساس بودن جامعه ما در فاجعه، حاکی از اعتماد پایدار در جامعه است یا اعتماد گذرا؟
آنها که به گونه‌ای بدبینانه‌تر نگاه می‌کنند، معتقدند، تنها احساس مسئولیت و همدردی در شرایط طبیعی است که می‌تواند حاکی از بالا بودن اعتماد اجتماعی باشد؛ به عبارتی، اعتماد اجتماعی زمانی رخ می‌دهد که افراد همانگونه که برای کمک به شهروندان در خطر، حساس می‌شوند، نسبت به شهروندان در شرایط طبیعی‌تر نیز حساس باشند. در چنین شرایطی است که می‌توان از بالا بودن اعتماد سیاسی سخن گفت اما به اعتقاد من، در همین سطح؛ یعنی همین که جامعه گرفتار کرختی و بی‌تفاوتی نشده و حتی بی‌تاب شده، نشان‌دهنده این است که جان مایه اعتماد اجتماعی در سطح اول (یعنی اعتماد اجتماعی نسبت به همدیگر) در کشور ما وجود دارد و قابل‌اعتنا است.
اما سطح دوم اعتماد، به نهادهای مدنی و حاکمیتی برمی‌گردد که از قضا جزو الزامات زندگی جدید هستند؛ چرا که دیگر هیچ جامعه‌ای نمی‌تواند در حالت ذره‌وار باقی بماند. احساس همدردی و تلاش برای کاهش رنج‌ها باید شکل سازمانی پیدا کند. بخشی از آن را نهادهای مدنی و مؤسسات نیکوکارانه تأمین می‌کند و بخش دیگری از آنها بر دوش نهادهایی است که مسئولیت رسمی این امر امداد و نجات را به عهده دارند؛ مانند هلال‌احمر یا نهادهایی که در وزارتخانه‌های مختلف متکفل همین مواجهه با بحران‌ها هستند. حتی در شرایط بحرانی نهادهای نظامی در کمک‌رسانی نیز مسئولند. بنابراین، به میزانی که اعتماد به هر دو سطح نهادهای مدنی و نهادهای دولتی بیشتر شود، می‌توان گفت که جامعه از سرمایه اجتماعی بیشتری برخوردار است و بیشتر قدرت ترمیم مسائل و آلام خود را دارد.
اما آنچه در زلزله اخیر رخ داد توجه بیشتر به کمک‌رسانی از طریق شخصیت‌ها و افراد خاص بود؛ افرادی که به نوعی مورد وثوق جامعه هستند؛ هنرمندان، استادان دانشگاه، شخصیت‌های محلی و در مرتبه بعد نهادهای مدنی. بنابراین، به نظر می‌رسد که اعتماد اجتماعی در سطح اول به سمت شخصیت‌ها رفت و در سطح دوم به سمت گروه‌ها و نهادهای خیرخواهانه اجتماعی، غیردولتی و غیرسیاسی. در سطح سوم به سمت نهادهای دولتی. البته از نقش رسانه‌ها در این جریان نباید غفلت کرد.
آسیب شناسی نقش رسانه‌ها در زلزله کرمانشاه در دو وجه قابل بررسی است؛ یکی رادیو و تلویزیون که در واقع نتوانست بخوبی نقش اولیه خود در اطلاع‌رسانی را انجام دهد و گرفتار برخوردهای سیاسی و جناحی شد و از انتظارات افکار عمومی و شکاف‌های گسسته‌ای که در جامعه وجود دارد، غافل ماند. سطح دوم هم شبکه‌های اجتماعی و رسانه‌های غیردولتی بود که در انعکاس وقایع از معیارهای واقعی دور افتادند و نتوانستند اخبار را آنگونه که هست، ارائه کنند.
در واقع، در تصویرسازی شبکه‌های اجتماعی وجه غالب تصویری بود که نهادهای رسمی را ناتوان و بی‌تفاوت در کمک‌رسانی نشان داد و از طرف دیگر ترغیب می‌کرد با اتکا به نهادها و بخش‌های غیردولتی به مسأله بحران پرداخته شود. به هر صورت چون کار پژوهشی انجام نگرفته نمی‌توان به‌طور دقیق گفت که چه عاملی، در شکل‌گیری این تصویر از زلزله مهمتر بود.
وقتی جامعه گرفتار بحران می‌شود مسأله اول، ترغیب به احساس مسئولیت جمعی و رسیدن به یک فهم مشترک از مسأله است. دوم، برای اینکه کمک‌ها به شکل مطلوب‌تری صورت گیرد باید نهادهای ورزیده دولتی و غیردولتی در کنار هم قرار گیرند.
این زمان، زمان دامن زدن به شکاف‌ها نیست. سوم، در ایام بحران باید کنش‌ها بیشتر به سمت سازمان‌یافتگی، انسجام و نهادمندی جهت پیدا کند. نقش سلبریتی‌ها هم باید به گونه‌ای باشد که در ضمن استفاده از موقعیت و اعتباری که دارند، در کمک‌رسانی بتوانند یک نوع انسجام و قوام به کارها بدهند و برای اینکه تشتت در کمک‌رسانی و منش مسئولانه پیش نیاید، به فکر سازمان‌یافتگی کمک‌ها باشند. واقعیت این است که احساسات را باید با تدبیر همراه کرد.


نظر شما :