به مناسبت 66 ساله شدن یک استاد؛

معلم گفت‌وگو و راه دشوار ماندلا شدن

۱۳ آبان ۱۳۹۶ | ۰۳:۳۰ کد : ۴۵۸۱
تعداد بازدید:۹۴۰
هفته‌ای که گذشت یک اتفاق زیبا داشت. استاد مثل همیشه در میزگردی با حضور نخبگان دانشگاهی نشسته بود و درباره گفت‌وگو با همان طمانینه همیشگی صحبت می‌کرد. نشست که تمام شد کیکی آوردند و تولدش را تبریک گفتند. آری استاد هادی خانیکی در یکی از لحظه‌هایی که مثل همیشه از اخلاق و گفت‌وگو صحبت می‌کرد ۶۶ ساله شد.
معلم گفت‌وگو و راه دشوار ماندلا شدن

به گزارش باشگاه خبری عطنا؛  دکتر هادی خانیکی، عضو هیئت علمی دانشکده ارتباطات شخصیتی متین و صبور که نگاه کتابخانه‌ای و ذهن طبقه‌بندی شده‌اش به خبرنگاران آرامشی می‌دهد تا سخنان او را همانطور که بر زبان جاری می‌کند پیاده کنند و خوشا به شاگردانی که لذت کلاس او را تجربه می‌کنند و جزوه‌های سیال او را روی هوا می‌خوانند و گوش می‌دهند.

او ساعتی دور از مطالعه نیست. همیشه برگه‌ای، کتابی، پایان‌نامه‌ای در دست دارد و هرگز نمی‌گذارد لحظه‌ی از کلمات دور باشد. از آن دنیا‌دیده‌هایی که همه چیز را به موقع رصد می‌کند خواه در خشت خام باشد خواه در تبلت و تلگرام. راز موفقیتش در حوصله‌‌مندی‌اش است. او به خوبی جادوی کلمات را یافته است. او حتی یافته است که جدیدترین نظریات علمی هم تا زمانی که به کلمه در نیایند و به زبانی شیوا و همه فهم در میزگردی در فلان نقطه شهر گفته نشوند هیچ ارزشی ندارند. آن هم وقتی گفت‌وگو بر سر «گفت‌وگو» باشد.

افتخار شاگردی‌اش را که داشتیم فکر می‌کردیم او بیشتر از هر کس وام‌دار استاد هابرماس و استاد تهرانیان است آن هم به سبب جزواتی که می‌نوشتیم، جهان‌بینی‌مان که بزرگتر شد دیدیم نه، همه چیز قرار نیست در کتاب‌های نظریه باشد. شاید گاهی باید تاریخ خواند. این بار تاریخ خوانده‌ایم می‌گوییم پس استاد قطع به یقین وام‌دار گاندی و ماندلا است. گاهی هم با خود می‌گوییم که او وام‌دار همین روزهای ایران است. همین‌ بالا و پایین‌ شدن‌های سیاست‌بازها، همین حرف‌ نزدن‌های آدم‌ها، همین بی طاقتی دانشجویان و معلم‌ها، همین که هی دعوا می‌شود این قدر! در سیاست و تاکسی و خیابان و دانشگاه!

الغرض که باید بیشتر بخوانیم و قد عقل‌مان برسد و جهان‌مان بزرگ‌تر شود تا بفهمیم به راستی استاد خانیکی کیست و ما که سال‌ها بعد وامدار او خواهیم بود چه درس‌هایی از او را هنوز یاد نگرفته‌ایم و نمی‌گیریم که این‌گونه ناخدای کشتی‌مان به تنهایی پارو به دست گرفته و در این مسیر طوفان‌زا به راه افتاده است.

جسورانه نیست اگر او را ماندلای زمانه خود بنامیم. به راستی این همه صبر و متانت سیاسی از کجا ناشی می‌شود. مگر می‌شود هر روز و هر شب در این دانشگاه و آن دانشگاه در این نشریه و آن نشریه از مزایای گفت‌وگو و تحمل رای مخالف گفت و خسته نشد. مگر می‌شود هنوز به انسان مدرن خاکستر شده بی هویت امید بست. مگر می‌شود هنوز راه اصلاحات را پیمود و از خارهایی که به پا فرو می‌رود دم نزد و خم به ابرو نیاورد. به راستی تا کی راه اصلاحات از «گفت‌وگو» می‌گذرد؟

استاد ارتباطات دانشگاه علامه طباطبائی، مشاور رئیس دولت اصلاحات و از نظریه‌پردازان ایده گفت‌وگوی تمدن‌ها و گفت‌وگوی فرهنگ‌ها که این سال‌ها همه هم و غم خود را بر توسعه گذاشته و هنوز به آینده این سرزمین و جوانانش امید دارد معتقد است همه مسائل خرد و کلان را می‌توان از وادی زبان و اندیشه و منطق مرتفع کرد و تنها راه رسیدن به جامعه توسعه یافته «گفت‌وگو» است، آنچه در پی می‌آید یکی از یادداشت‌های استاد درباره اهمیت و  ضرورت «گفت‌وگو» در جهان بی‌گفت‌وگو است که با هم می‌خوانیم؛

«نیاز به گفت‌وگو در حالی که خشونت‌ورزی و افراطی‌گری وضع جهان را متشنج کرده، به مثابه راه‌حلی برای برون‌رفت از دایره‌های جهل و ستیز بیشتر احساس می‌شود. تروریسم محصول ساختارهای بیمار اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی معرفی می‌شود اما مهمترین عاملی که به شکل‌گیری تروریسم منجر می‌گردد، عامل هویتی است. تروریسم قبل از هر چیز از دل هویت‌های خشن بوجود می‌آید بنابراین تامل درباره زمینه‌ها و بسترهای پیدایش آن یک ضرورت است. برخی نیز فقر و نابرابری و به طور کلی عوامل اقتصادی را در شکل‌گیری و ایجاد این پدیده، مهمتر ارزیابی می‌کنند که ساده‌ترین تحلیل در بررسی و شناخت این پدیده است زیرا عوامل فرهنگی که منجر به شکل‌گیری هویت‌های مرگ‌بار می‌شوند در چنین تحلیل‌هایی مورد توجه قرار نمی‌گیرند.

آمارتیاسن (Amartya Sen) استاد دانشگاه کمبریج، این هویت‌ها را “هویت‌های تکواره” می‌نامد. او در تحلیل و تبیین وقایع خشونت‌بار و شرارت‌‌‌‌‌‌‌‌هایی که در طول این سالها رخ داده، این خط فکری که «مردمِ جهان را فقط بر پایه نوعی سامانه یا سیستم تفکیکی انحصاری و فراگیر می‌‌‌‌‌‌‌‌توان دسته بندی کرد» را منجر به رویکردی «تکواره‌گرا» به هویت بشر می‌داند که انسان‌‌‌‌‌‌‌‌ها را صرفاً به عنوان اعضای یک گروه می‌‌‌‌‌‌‌‌نگرد، به ترتیبی که رویکرد تکواره‌گرا می‌‌‌‌‌‌‌‌تواند راه مناسبی باشد که تقریباً نسبت به همه کس در جهان ایجاد سوء‌تفاهم کند! به نظر او، امید اصلیِ سازگاری در جهان آشفته ما در تکثر هویت‌‌‌‌‌‌‌‌های‌مان نهفته است، که یکدیگر را قطع می‌‌‌‌‌‌‌‌کنند و پیرامون یک خطِ متحجر تکواره پرحرارت که علناً نمی‌‌‌‌‌‌‌‌تواند دوام آورد، علیه دسته‌بندی‌‌‌‌‌‌‌‌های تُند عمل می‌‌‌‌‌‌‌‌کنند.

اما برای جلوگیری از شکل‌گیری هویت‌های مرگ‌بار چه باید کرد؟ به نظر می‌رسد اگر ضرورت استقرار قواعد دموکراتیک و پیش‌فرض‌های مورد نیاز برای ایجاد جوامع متکثر و گفت‌وگویی در تحکیم مناسبات انسانی و اجتماعی درک نشوند، چنین خطری همواره در کمین جوامع است زیرا به هر میزانی که هویت‌ها بسته و تنگ تعریف شوند در برابر آنها هویت‌هایی شکل می‌گیرند که تبدیل آنها به هویت‌های مرگبار امکان‌پذیر خواهد بود. برای اینکه هویت‌های چند وجهی بهتر در گستره و مواجهه “خود” و “دیگری” قرار گیرند، گفت‌وگو عاملی موثر است.

گفت‌وگو به قصد ایجاد فهم مشترک از مسائل و موضوعات گوناگون و در نهایت، دستیابی به خلق جهان‌های معنایی مشترک، و بازی با هم و نه در برابر هم. مقدمه ایجاد زندگی در جهانِ گفت‌وگو نیز تقویت جامعه مدنی است زیرا تا وقتی فرهنگ گفت‌وگو در جوامع سامان نگیرد و تسلط نیابد، تا وقتی لزوم تحزب در عرصه سیاست به طور جدی از سوی نهادهای قدرت و نخبگان و شهروندان مورد توجه قرار نگیرد، به همان نسبت آسیب‌پذیری‌های اخلاقی در جوامع وجود خواهد داشت.

 در اینجا موضوع “اخلاق و سیاست” گشوده می‌شود. در کانون سیاست‌ورزی قدرت وجود دارد، به این معنا که کسب قدرت هدف است. اما کسب قدرت امر ناپسندی نیست، بلکه کسب قدرت از راه‌های غیر‌دموکراتیک امر ناپسندی است. امر سیاسی می‌تواند اخلاقی یا غیراخلاقی انجام بگیرد. تجربه زندگی و سیاست‌ورزیِ نلسون ماندلا هم در اینجا تجربه قابل توجهی است.

ماندلا راه دشوار آزادی را با “گذشت”، “محبت” و “مهربانی” پیمود. مبارزه علیه نژادپرستی و استبداد و سالها حبس در سلولی تنگ و تاریک را فراموش نکرد، اما سرانجام پس از رهایی، شکنجه‌گران خود را بخشید. در حیات سیاسی‌اش عشق را به جای نفرت برگزید و پیروزی سیاسی بزرگ او این بود که محبت را ستود و به انتقام چشم ندوخت. کناره‌گرفتن از قدرت سخت‌تر از کسب قدرت است اما ماندلا نشان داد که راه‌های سخت را با عشق می‌توان پیمود.

«ماندلایی زیستن» و «موگابه‌ای زیستن» دو راه است. ماندلا با روشی اخلاقی در سیاست ماندگار شد و به اصول دموکراسی وفادار ماند و اندیشه عدم توسل به خشونت را به راهی ممکن در سیاست‌ورزی تبدیل نمود. تجربه زندگی ماندلا نشان می‌دهد که باید از خصوصی کردن امر اخلاقی و از غیراخلاقی کردن امر سیاسی فاصله گرفت هرچند دشواری‌هایی در پی داشته باشد. اما برای اینکه نهاد اخلاقی و سیاسی در مقابل هم قرار نگیرند و همسویی میان آنها قوت گیرد باید بتوانیم سیاست را دموکراتیزه کنیم، زیرا در چنین شرایطی هم قدرت اخلاقی می‌شود و هم اخلاق به قدرت می‌رسد.

پل ریکور (Paul Ricœur) ادیب و فیلسوف فرانسوی، در واکاوی زمینه‌های “عقلانیت و شر” که در سیاست بیشترین جلوه‌ها را دارد، از همین منظر و به درستی از ضرورت اخلاق در کنش سیاسی سخن گفته، زیرا در قلمرو کنش سیاسی است که امکان بیشتری هم برای مقابله با خشونت گشوده می‌شود. در جوامع متکثر و گفت‌وگویی، جهان چند صدایی نمایان می‌شود و در جهان چندصدایی خشونت کمتر ظهور و بروز می‌یابد، از طرفی هم در جوامعی که نهادهای مدنی قوی وجود دارند هویت‌های تکواره شکل نمی‌گیرند زیرا این نهادها امکان‌هایی برای پذیرش تفاوت بوجود آورده و به سبب ارتقای سطح مدارا، زمینه تولید خشونت را مسدود می‌سازند».

ان‌شاءالله که سایه گفت‌وگو همیشه بر سر ما بماند و روزی خورشید توسعه یافتگی، مدارا و انسانیت از پس ابرهای جهل و خودخواهی و خودکامگی تک تک انسان‌ها بیرون بیاید و بر رگ و پی این کره کوچک خاکی بتابد.


نظر شما :