محمدمهدی فرقانی:
رسانهها توان تغییر در سیاست را دارند
به گزارش باشگاه خبری عطنا و به نقل از آرمان ، برای بررسی و تحلیل دقیقتر شرایط، ویژگیها و اقتضائات ساختاری، ماهیت وجودی و ارزیابی نحوه عملکرد رسانهها، دکترمحمدمهدی فرقانی، استاد ارتباطات و رئیس دانشکده ارتباطات دانشگاه علامه طباطبائی و عضو مرکز آسیایی اطلاعات رسانهای، با «آرمان» گفتوگو کرده است که در ادامه میخوانید.
چرا پس از فراز و فرودهای ساختاری مطبوعات و رسانه در کشور ما، هنوز به یک قالب و هنجار تعریف شده نرسیدهایم؟
واقعیت این است که نظام هنجاری رسانهای ایران به طور کامل با هیچیک از این الگوها انطباق نمییابد، یعنی نظام اداره، کنترل و انتشار مطبوعات و نظام رسانهای در ایران یک نظام مختلط و کمابیش بیهویت است. به این معنی که ردپاها و نشانههایی از نظامهای مختلف هنجاری از بدو تاریخ انتشار مطبوعات تا به امروز را در نظام هنجاری ایران میبینیم.
برای مثال قانون در این مورد صراحت دارد که «نشریات و مطبوعات در بیان مطالب آزادند مگر اینکه مخل به مبانی اسلام یا حقوق عمومی باشند» و حداقل تفسیر حقوقدانان این است که بر اساس این بند ایجاد محدودیتهای غیر قانونی ممنوع است و عملا هم موارد بسیار اندک از آن وجود دارد، مگر زمانی که دستور شورای عالی امنیت ملی درباره عدم انتشار مطلبی در خصوص واقعهای، رویدادی یا شخصیت خاصی باشد و بر همین اساس ملاحظات امنیت ملی در همه کشورهای دنیا برای مطبوعات وجود دارد.
اما این نکته که مرزهای این ملاحظات تا کجای نظام مطبوعاتی چتر خود را بگستراند، جای بحث است، کمااینکه ترامپ هم به استناد مبنای حفظ امنیت ملی آمریکا، فرمان ممنوعیت ورود اتباع برخی کشورها را صادر میکند اما در عین حال دادستانهای ایالتی و فدرال آمریکا و نیز رسانههای این کشور با استناد به اینها میگویند این اقدامات نه تنها باعث حفظ امنیت نمیشود بلکه برعکس مخل امنیت است.
پس میبینید بحثهای مربوط به امنیت ملی، مصالح ملی و منافع ملی بحثهای بسیار مهمی است و در عین حال میتواند بسیار مناقشه برانگیز باشد. زمانی ما مذاکره با برخی قدرتها را مغایر با امنیت ملی میدیدیم، اما در زمان دیگر بر اساس الزام منافع ملی پیشنهاد مذاکره را پذیرفتیم. به بیان دیگر امنیت ملی تابع اقتضائات مکان، زمان و استدلال است. لذا در کل قانون اساسی و قانون مطبوعات اجازه نمیدهد محدودیتی پیش از انتشار رخ دهد و محدودیت نباید بر هیچ روزنامهای اعمال شود، ولی در عمل میبینیم که گاهی چنین اتفاقی روی میدهد.
مثلا در زمان قاضی مرتضوی برخوردهایی با مطبوعات دیده میشد که به اعتقاد بسیاری از حقوقدانان و فعالان رسانه اشتباه بود. از سوی دیگر این نکته را نباید فراموش کرد که ما جزو معدود کشورهایی هستیم که اصل صدور مجوز برای انتشار مطبوعات و حتی تاسیس خبرگزاری را داریم و در عین حال از جنبههایی نظیر امنیت شغلی، استقلال و حقوق روزنامهنگاران کاستیهایی مشاهده میشود. در حالی که در فرانسه در سال ۱۹۳۵ میلادی در پارلمان، قانونی مربوط به همین موارد به تصویب رسید و این بدین معناست که در این زمینه خاص از برخی کشورها عقب هستیم.
سوال اینجاست، رابطه رسانهها در کشورهای در حال توسعه با سیاستهای و برنامههای توسعه ملی چیست؟ چرا که در این کشورها اساسا توسعه، دولت محور است و امری نیست که بخش خصوصی علاقهمند به فعالیت در آن باشد و این جزو وظایف دولتهای رفاه است. حالا باید بهدنبال وظیفه رسانهها گشت، آیا بهدلیل اینکه این امر صرفا دولتی است، رسانهها باید آن را نادیده بگیرند، نفی و نقد کنند، یا اینکه باید از موضع پیشبرد این برنامهها به توسعه نگاه کنند؟ به نظر من موضع باید موضع سوم باشد، یعنی رسانهها در عین حال که باید به پیشبرد برنامهها و سیاستهای توسعهای توجه کنند، باید وظیفه نقد و نظارت خود را هم داشته باشند تا اجازه برخی سوءاستفادهها داده نشود.
برای مثال یک پروژه هشت بار افتتاح نشود یا پروژهای که در اصل دو سال زمانبر است ۱۰ سال طول نکشد. اما باید گفت نه آن نقد باید غیر منطقی و غیر منصفانه و در قالب تخریب باشد و نه آن پشتیبانی باید رنگ و بوی تبلیغاتی داشته باشد. پس بسیار مهم است که بین این دو بال تعادل ایجاد کنیم و این هنر روزنامهنگار حرفهای است که متاسفانه ما آن را در جامعه مطبوعاتی کشور کمتر میبینیم.
ما چندین پایاننامه و رساله دکترا در خصوص تحلیل نظام هنجاری رسانهها در ایران داشتهایم و نتیجه همه آنها کم وبیش نشان میدهد که برخی روزنامهنگاران هم پارهای از شاخصهای نظام مطبوعاتی محافظهکارانه را پذیرفتهاند. مثلا عدهای معتقدند که باید برای انتشار روزنامه یا شکلگیری خبرگزاری حتما مجوز صادر شود، در صورتی که در مقابل برخی دیگر بر این اعتقادند که روزنامهنگاری حرفهای نیازی به مجوز ندارد. از نظر گروه دوم انتشار مطبوعات رابطه مستقیمی با حق آزادی بیان دارد.
حتی کسانی از این گروه میگویند روزنامهنگار باید طرفدار عدم مجوز باشد. صرف نظر از این دو دیدگاه اکثر روزنامهنگاران محدودیت پیش از انتشار را نفی کردهاند و در عین حال، سیاستهای پشتیبانی از مبانی توسعه و منافع ملی را قبول دارند. اما در کل باید گفت فارغ از این نظامهای هنجاری، نظام مطلوب، آن نظامی است که در آن هم آزادیها، اختیارات و استقلال لازم برای روزنامهنگار، رسانه و مطبوعات تعریف شده باشد و هم در عین حال روزنامهنگار و مطبوعات در قبال آنچه مینویسند، مسئول و پاسخگو باشند.
چیزی شبیه به نظام مسئولیت اجتماعی. بنابراین به لحاظ ساختاری نمیتوانیم انگشت روی نظام هنجاری خاصی بگذاریم و نظام هنجاری مطبوعاتی ایران را شبیه آن بدانیم، بلکه باید آن را ملغمهای از همه نظامها دانست.
از نظام مسئولیت اجتماعی سخن گفتید، یعنی پاسخگویی در قبال آزادی. آیا نظام هنجاری شناخته شدهای که از دل اندیشههای جان لاک، جان استوارت میل و جان میلتون سر برآورده، نسبت به آن نظام ایدهآلتری محسوب میشود؟ از این نظر که ذات رسانه افشاگری است، ذات رسانه کشف حقیقت و نقد و انتقاد است و اساسا رسانه کارش مچگیری است؛ البته نه به معنای منفی آن. چرا باید به اسم سیاهنمایی و تخریب یا هر عنوان دیگری، یک نوع ترس و نگرانی یا فوبیای ژورنالیستی در روزنامهنگاران ایجاد شود تا از گفتن و نوشتن آنچه میخواهند پرهیز کنند؟ البته حریم خصوصی، احترام به حقوق دیگران و نقد منصفانه سر جای خود محفوظ. در کل آیا بهتر نیست روزنامهنگار حرفش را بزند و در صورتی که خلاف قانون عمل کرده بود دادگاهی شود؟
باید بگویم نظام شناخته شدهای که گفته شد کمابیش همان نظام مسئولیت اجتماعی است فقط مسئولیتهای خاصی به آن اضافه شده است؛ چیزی که شما بر آن تاکید دارید. بعد از انقلابهای ضد استبدادی و آزادی بخش که در کشورهای اروپایی و آمریکا شکل گرفت، نوعی آزادی بدون محدودیت و در عین حال بدون مسئولیت پیشنهاد میشد که این آزادی شامل نظام مطبوعاتی هم بود.
کما اینکه مدتی هم بر این سیاق مطبوعات فعالیت کردند اما این نظام آزادی گرای مطلق در خود غرب هم پذیرفته نشد، چرا؟ برای اینکه در آنجا هم آزادی تعریف شده و مرز آن مشخص است؛ عدم پایمال کردن حقوق دیگران. بنابراین اگر قید و بندی برای آزادی نگذارید یعنی آزادی تجاوز به حقوق دیگران را هم دارید، در صورتی که هر کس آزادیها و حقوق مشروع خود را دارد و کسی حق تجاوز به حقوق دیگران را ندارد.
در مورد آزادی مطبوعات هم این مطلب صادق است، حتی آزادی بیان، آزادی فکر و آزادی قلم، آزادی بیقید و شرطی نیست، آزادی هر فرد مقید به آزادی و حقوق دیگران است، آیا شما به عنوان روزنامهنگار حق توهین به دیگری را دارید؟ پس این یک قید است، لذا نظام مسئولیت اجتماعی نیز بهدنبال همین قیدهاست و این قیدها را بیشتر برای روزنامهنگار قائل است، چرا که روزنامهنگار صاحب فکر، قلم و تریبون است، البته منظورم از روزنامهنگار همه کسانی هستند که در رسانهها فعالیت میکنند، نه فقط مطبوعاتیها و این تریبون به آنها قدرت گفتمانی میدهد.
وقتی روزنامهنگار چنین ظرفیت گفتمانی را دارد امکان بیشتری برای تضییع و تجاوز به حقوق دیگران را نسبت به سایرین دارد و در چنین وضعیتی باید پاسخگوی مسئولیت خود باشد. البته آنجا که برمیگردد به محدودیت پیش از انتشار، خودسانسوری و نظارتهای سختگیرانه که باعث نادیده گرفتن و پنهان شدن حقیقت میشود، با شما موافقم. چرا که باید آزادی در چارچوب قانون و مشروع در جهت کشف حقیقت برای روزنامهنگار وجود داشته باشد و همچنین آزادی و استقلال لازم در جهت دسترسی به منابع اطلاعاتی و بیان آزادانه آن را باید از حقوق مسلم روزنامهنگار دانست.
پس در کل روزنامهنگار باید به سطحی از حرفهایگرایی برسد که تشخیص دهد مصالح ملی کدام است؟ منافع ملی چیست؟ و مبانی امنیت ملی کدامند؟ چرا که هیچروزنامهنگاری حق ندارد علیه امنیت ملی مطلب بنویسد. بر سر اصل امنیت ملی در هیچجای جهان مناقشهای نیست. پس روزنامهنگار حق ندارد در جهت قطبی شدن جامعه عمل کند، حق ندارد باعث ترویج کینهها و تشدید فاصلههای قومی و نژادی شود، حق تبلیغ تبعیض نژادی را ندارد، حق تشویق به جنگ و نزاع مسلحانه را ندارد، اینها جزو قیود آزادی است.
آیا صدا وسیما میتواند رنگ و بویی از نظام هنجاری توسعهبخش داشته باشد، از این نظر که جامعه ما از لحاظ تقسیمبندی جزو کشورهای در حال توسعه است.
اینکه صدا وسیمای ما ساختار وابسته دارد، درست است و اینکه ما رادیو و تلویزیون خصوصی هم نداریم درست است. اکثر صاحبنظران کشور هم طی بیست سال اخیر برلزوم داشتن شبکههای تلویزیونی و کانالهای رادیویی غیردولتی تاکید داشتهاند برای آنکه رقابتی بین آنها شکل بگیرد، زیرا همین رقابت سبب توسعه آزادیهای فکری و اجتماعی و نهایتا سبب میشود که مردم جامعه در معرض گفتمانهای مختلف قرار بگیرند و در نتیجه حق انتحاب آنها بالا برود. این از بحث ساختار که ما چارهای جز باز کردن بسترهای جدید در عرصه رسانه را نداریم.
اما از آن سو شما اگر به قانون تاسیس خبرگزاریهای غیردولتی در اوایل دهه ۸۰ نگاه کنید، میبینید هدف اولیه آن بود که میان این خبرگزاریها با خبرگزاریهای دولتی و حتی میان خود خبرگزاریهای خصوصی رقابت ایجاد شود و در نتیجه دامنه بیان حقایق و آزادی بالا رود اما بهدلیل برخی مشکلات ساختاری عملا اتفاقی که افتاد ایجاد دهها خبرگزاری دولتی دیگر بود. یعنی هر وزارتخانه، سازمان و ادارهای برای خود خبرگزاری ایجاد کرد و بهرغم اینکه در جامعه رسانهای امروز کشور دهها خبرگزاری وجود دارد ولی یک خبرگزاری خصوصی وجود ندارد.
گردانندگان رسانههای مهم باید به آن توجه داشته باشند که بیاعتمادی نتیجه مونولوگ و تکگویی است. به این معنا که سپهر رسانهای امروز جهان، سپهری تک ساختی نیست که توان مرعوب ساختن مخاطب را داشته باشد.
اما اینکه چرا بخش خصوصی وارد این حوزه نمیشود، بخشی به شرایط مالی برمیگردد و بخشی به مسائل سیاسی. در اینجا میتوان نکاتی را یادآور شد، ببینید مردم امروز دیگر فقط مخاطب نیستند، همه هم مخاطبند و هم تولیدکننده پیام، اما برخی مسئولان هنوز به درک واقعی از این نکته نرسیدهاند که در جامعه امروز نظریه تزریقی یا گلوله جادویی دیگر کارگر نیست. یعنی رسانه فقط وظیفهاش رساندن پیام به مخاطب نیست، بلکه وقتی پیام به مخاطب رسید باید ببینیم این پیام چه بازخوردی پیدا کرده؟ چه تاثیری داشته؟ چگونه دریافت شده؟ چگونه خوانش شده؟ و چه قضاوتی را در جامعه برانگیخته است؟ اینها بسیار مهم است، چرا که امروز مخاطبان گاه خود را به عمد در معرض پیامهایی قرار میدهند تا بتوانند به نفی و نقد آن بپردازند.
پس گردانندگان رسانههای مهم باید به آن توجه داشته باشند که بیاعتمادی نتیجه مونولوگ و تکگویی است. به این معنا که سپهر رسانهای امروز جهان، سپهری تک ساختی نیست که توان مرعوب ساختن مخاطب را داشته باشد. مردم امروز توان دریافت مطالب گوناگون را از رسانههای مختلف دارند و به همین دلیل خود را در معرض منابع خبری مختلف قرار میدهند تا به منابع متفاوت انتخاب برسند.
چراکه آنها پیامها را مقایسه میکنند، مثلا در حادثه پلاسکو مردم روایتها را میشنیدند یا میدیدند، اما تنها به آنها قناعت نکردند و همواره در پی مقایسه با منابع دیگر بودند. آنها سعی میکنند با مقایسه به استنتاج و تحلیل برسند تا در نهایت بفهمند حقیقت چیست؟ و این تحول بزرگی است که برای مخاطب امروز اتفاق افتاده است. یعنی اینکه دریافت حقیقت به قول هابرماس امری بینالاذهانی است.
من معتقدم امروز دریافت حقیقت امری میان رسانهای است. یعنی شما با مقایسه پیامهای رسانههای متفاوت که هیچکدام به تنهایی مبین تمامی واقعیت نیست سعی در تحلیل و دریافت حقیقت دارید و مردم امروز به تجربه این توان را یافتهاند. شما به مناظرههای نامزدهای انتخابات ریاستجمهوری در گذشته نگاه کنید و به مواضع رسانه هم توجه نمایید. ببینید رسانه چه کسی را بیشتر تبلیغ میکرد؟ منظور و مراد من از «چه کسی»، شخص و فرد خاصی نیست، بلکه منظور جناح فکری است.
اما در بسیاری موارد مردم به بلوک فکری مقابل رای دادند و این معنایش این است که مردم دیگر تحت تاثیر جناح بندیها، طرفداریها و موضعگیریهای یک رسانه قرار نمیگیرند. این نقصان کمابیش در مورد مطبوعات هم صادق است، یعنی بسته به اینکه یک روزنامه تا چه میزان حزبی و جناحی عمل میکند، اما در شعارش ادعای آزادی عمل دارد، میتواند اعتماد مخاطب را تخریب کند. ما مطبوعات حزبی داریم که به کار حزبی خود میپردازند، این امر تخریبکننده اعتماد نیست چرا که مغایر ذات خود عمل نکردهاند.
اینکه رسانهای خود را آزاد معرفی کند ولی جناحی عمل نماید، اعتماد را از بین میبرد. برای اینکه اگر چنین عمل کرد امکان ندارد همیشه و بهطور کامل حقیقت را بگوید. البته حقیقت همیشه نزد یک گروه، حزب یا جناح نیست، حقیقت پارههای متعدد دارد که هر تکه آن دست یکی است، در نتیجه هر رسانه در بهترین حالت میتواند نماینده آن تکه از حقیقت باشد که دست اوست، پس مردم هم به این سواد رسانهای رسیدهاند که هر رسانه به تنهایی نماینده تام و تمام حقیقت نیست، بلکه با مقایسه و کنار هم گذاشتن پارههای حقیقت میتوانند به آن دست یابند.
البته مطبوعات، هم تنوع بیشتری دارند، هم دامنه آزادیشان وسیعتر است و هم اینکه شدیدتر و بهتر به نقد و تحلیل میپردازند و این قالب به نفع مخاطب و کسب اعتماد اوست، یعنی مخاطب روزنامههایی را میبیند که بسیار متنوع و نماینده صداهای گوناگون است؛ چیزی که در مورد برخی رسانههای مهم صادق نیست.
نظر شما :