گفت‌وگو با هادی خانیکی درباره واقعیت مجازی در دنیای امروز

امکان مشارکت شهروندی با فضای مجازی بالا رفته است

۱۹ بهمن ۱۳۹۵ | ۰۳:۳۰ کد : ۲۶۲۳
تعداد بازدید:۱۴۱۴
دکتر هادی خانیکی، استاد دانشگاه علامه طباطبائی با بیان اینکه فضای مجازی انسان‌هایی را ساخته است که در عین با هم بودن تنها هستند اظهار کرد: نخستین پیشنهاد من به دانشجویان رشته ارتباطات این است که به جای کلاس‌های درس، سمینارگردی، وب‌گردی، دانشکده‌گردی و محله‌گردی کنید.
امکان مشارکت شهروندی با فضای مجازی بالا رفته است

"عطنا" به نقل از روزنامه شهروند نوشت: برخی از استادان جامعه‌شناسی و ارتباطات معتقد هستند امروزه با دنیای موازی‌ای همسو با دنیای واقعی مواجه هستیم که در آن زندگی مجازی به موازات زندگی واقعی در جریان است و شهروندانی در آن به زندگی روزمره می‌پردازند. در چنین شرایطی نیاز است تا صاحب‌نظران حوزه ارتباطات با ابزار نظریه‌ای به تحلیل وضع جدید بپردازند. درخصوص فضای مجازی تعدادی از تئوری‌های بدبینانه وجود دارند که معتقد هستند آنچه فضای مجازی شهری برای ما ساخته است نوعی جماعت تنهای جدید است که رایزمن در نقدهای اولیه شهر به آن اشاره کرده است. این فضای مجازی انسان‌هایی را ساخته است که در عین با هم بودن تنها هستند یا به عبارتی تنهایی کنار هم هستند. تئوری‌های دیگر مثل تئوری‌های دانیل میلر، سنت بومی را دنبال و سعی می‌کنند نگاه مثبت‌تری به فضای مجازی داشته باشند، یعنی فضاهای مجازی تا حدودی ما را شکوفا کرده و شکل خاصی از بودن را ایجاد کرده‌اند. برای مثال فیس‌بوک تا چه حد به تقویت روابط اجتماعی کمک کرده یا چه اندازه وجوه زنانه یا مردانه را تقویت کرده است. این‌که برای تحلیل شرایط موجود دست به دامان کدام یک از نظریات خوشبینانه یا بدبینانه ارتباطی و جامعه‌شناختی شویم یک ‌مسئله است اما ‌مسئله مهم‌تر از آن این است که این نظریات عموما غربی که در فضا و اتمسفری متفاوت با جامعه ما به وجود آمده است به چه میزان می‌تواند در تحلیل وضع امروز جامعه ایران به ما کمک کند. این‌جاست که بحث نه‌تنها ارتباطی بلکه مربوط به همه وجوه علوم انسانی کشور مطرح می‌شود و آن بحث بومی‌سازی دانش نظری برای تحلیل وضع بومی است.

در همین خصوص سراغ ‌هادی خانیکی، عضو هیئت علمی دانشگاه علامه‌طباطبایی رفتیم. کسی که بارهاوبارها در مصاحبه‌ها و سخنرانی‌های مختلف هم از مزایای فضای مجازی گفته و هم از معایب آن اما درنهایت به نظر می‌رسد وزنه مزایای فضای مجازی در آرای او سنگین‌تر است. خانیکی معتقد است که چه در فضای واقعی و چه در فضای مجازی باید به شهروندان میدان داد و امکان گفت‌وگو را برای آنها فراهم کرد. به عقیده وی اگر شهروند امروز در دنیای واقعی امکان گفت‌وگو نداشته باشد به امکان جایگزین آن یعنی فضای مجازی روی می‌آورد و باید در نظر داشت که مخاطرات این فضا در کنار مزایای آن می‌تواند هزینه‌هایی را برای جامعه در پی داشته باشد. در ادامه گفت‌وگوی «شهروند» با این استاد ارتباطات را خواهید خواند:

 

*قبل از ورود به بحث دوست دارم بدانم از نظر شما مشکل اصلی رشته ارتباطات و دانشجوی این رشته در روزگار امروز چیست؟

یکی از جملاتی که بارها از من شنیده می‌شود و روی تکرار آن اصرار دارم این است که مشکل ارتباطات، ارتباطات است، یعنی گاهی روابط‌عمومی‌ها و رسانه‌ها ضدرسانه عمل می‌کنند.

ساده‌ترین مثالی که می‌توانم درباره این موضوع به آن اشاره کنم این است که یک‌بار نشستی درباره نقش رسانه‌ها و روابط‌عمومی در وضع امروز جامعه برگزار می‌شد. بعد از نشست چند تن از شاگردانم در دانشگاه تهران به من گفتند که نتوانسته‌اند در این نشست شرکت کنند و از اطلاع‌رسانی ضعیف برنامه گله‌مند بودند. می‌بینید که در همین مثال می‌توان مشاهده کرد که چگونه ضعف در اطلاع‌رسانی باعث ایجاد مشکل ارتباطات از سوی ارتباطات شده است.

 نخستین پیشنهاد من به دانشجویان رشته ارتباطات این است که هر مقدار می‌توانید حتی به جای کلاس‌های درس، سمینارگردی، وب‌گردی، دانشکده‌گردی و محله‌گردی کنید. صرفا وقت خود را به کلاس‌ها اختصاص ندهید. حتی به نظرم اگر از کلاس درس خود فرار کنید و در نشست‌هایی شرکت کنید که فکر می‌کنید حرف تازه‌ای برای گفتن دارند، بسیار ارزنده‌تر است، زیرا در و دیوار دانشگاه به تنهایی انسان را وادار به علم‌آموزی نمی‌کند و تنها راهرویی به شمار می‌آید که از طریق آنها می‌توان معبرهای علمی را پیدا کرد.

این حرف من می‌تواند نوعی خودزنی باشد، چراکه خود من یکی از استادان همین دانشکده‌های ارتباطات هستم اما به نظرم این خودزنی ارزشش را دارد، زیرا درنهایت به نفع دانشجوی ارتباطات خواهد بود. براساس تجربه می‌گویم من در نشست‌ها، سمینارها و محافل بیشتر آموزش دیدم تا در کلاس درس. هر چقدر این محافل متفاوت‌تر، متناقض‌تر و متضادتر باشند، اندیشه و فکر بیشتری را انتقال خواهند داد.

برنامه‌های موجود ارتباطی در همه دانشگاه‌ها دچار نوعی کهنگی است و به‌دلیل میان‌رشته‌ای‌بودن ارتباطات، این رشته مرتبا باید دچار تغییر و تحول شده و به‌روز شود که کمتر این تغییر و تحول را شاهد بوده‌ایم. به‌نظر من مطالعات ارتباطی در ایران در حوزه آموزش از یک نوع گسستگی بین حوزه‌های درونی خود و نهادهای آموزشی و پژوهشی رنج می‌برد. نگاه توسعه‌ای به رشد و گسترش آموزش‌ها و پژوهش‌های ارتباطی وجود ندارد. ما فاقد بسته‌های آموزشی ارتباطی مرتبط با یکدیگر هستیم.

مطبوعات، رادیو و تلویزیون و فضای مجازی گسسته از هم درحال فعالیت هستند. از بخش‌های دیگر ارتباطات مثل تئاتر، سینما، رسانه‌های سنتی و رمان غفلت شده و خانواده ارتباطات نه‌تنها در بیرون پراکنده است که در درون هم دچار گسستگی هستند. ارتباطات باید پیوند برقرار کند و دیوارها را بردارد اما خودش محصور در دیوارها و حصارها شده است.

 آموزش‌ در ارتباطات ما پژوهش‌محور نیست و می‌توان گفت ما یک حصار آموزش و یک حصار پژوهش داریم که جداگانه از هم به فعالیت‌شان ادامه می‌دهند.

* به مسائل روز جامعه بپردازیم. آخرین بحث پیش آمده که می‌توان ارتباط آن با ارتباطات را به روشنی دید، بحث فضای مجازی و رسانه‌های جدید در ساحت عمومی جامعه است. درباره تاثیرگذاری رسانه‌های مجازی بر ساحت عمومی و شهروندی چه نظری دارید؟

در سخنرانی‌ها و مطالب مختلفی در این حوزه بارها درباره این موضوع سخن گفته‌ام. سخنرانی‌هایی همچون «شبکه‌های ارتباطی در شهر مدرن»، «ارتباطات شهری و فضاهای گمشده اجتماعی» و «شهر ایرانی به مثابه زمینه ارتباطات انسانی».

 

* ‌مسئله اصلی در تهران و شهرهای جدید حوزه عمومی است ولی ما بیشتر به عرصه عمومی می‌پردازیم. شهروند مجازی و واقعی کجاست و چه کشاکشی بین این دو وجود دارد؟ کاستلز اساسا خیلی بر فرآیند ارتباط در شکل‌گیری فرهنگ به‌طور عام و در شکل‌گیری شهر به‌طور خاص تأکید دارد. او معتقد است همه اشکال ارتباط برمبنای تولید و مصرف نشانه‌ها استوار هستند و فرهنگ را هم روی ارتباط در نظر می‌گیرد.

به این ترتیب کاستلز قایل به جدایی بین واقعیت و نمایش نمادین نیست. از نظر کاستلز در شرایطی که ما به سر می‌بریم ‌مسئله، القای واقعیت مجازی نیست، بلکه ایجاد مجاز واقعی است. در نگاه جامعه‌شناسانه به‌خصوص جامعه‌شناسی تاریخی، شهر را بیشتر از آن‌که یک ساختار کالبدی بدانند، جایی می‌دانند که مردم در آن زندگی می‌کنند و بازنمایی رابطه حکومت و مردم و نحوه سامان دادن زندگی جمعی در آن جریان دارد. به‌خصوص در فرهنگ و جامعه ایرانی این نکته خیلی مهم است که شهر بیشتر از این‌که مجموعه‌ای از بناها و ساختمان‌ها باشد، به صورت یک مضمون فرهنگی دیده می‌شود.

سعدی می‌گوید «چه مصر و چه شام و چه بر و چه بحر / همه روستایند و شیراز شهر» اما چه چیزی در شعر سعدی شیراز را با مصر و بر و بحر متفاوت می‌کند؟ جز این‌که می‌توان گفت شیراز حافظ و رکن‌آباد دارد، در آن دعوا به‌ندرت مشاهده می‌شود و مردمی آرام و به دور از جنجال دارد. همه اینها جزو ویژگی‌های شهر شیراز است.

با این نگاه، شهر تنها یک متن خواندنی و سوژه نیست؛ بلکه یک زبان گویا و پرتحرک است. بارت می‌گوید شهر با ساکنان خود سخن می‌گوید. ما با شهرمان سخن می‌گوییم. شهر جایی است که ما به سادگی درحال زندگی و پرسه زدن در آن هستیم.

کاستلز هم معتقد است فضا فقط به منزله مکان نیست.تحت‌تأثیر پیدایش فناوری‌های نوین ارتباطی، فضای جریان‌های به وجود آمده به جای مکان نشسته است.

آنچه فضا را در تصور نوین می‌سازد، گردش اطلاعات است. در این برداشت فضا بیشتر از آنچه با مکان‌های قابل رویت و کالبدی مرتبط باشد با گردش نامرئی اطلاعات در شریان‌های اطلاعاتی مرتبط است.

 ما بدون این‌که ببینیم در شبکه و تارهای نامریی گردش ارتباطات زندگی می‌کنیم. به‌نظر من جوهره ‌مسئله‌ای که ما می‌خواهیم آن را بشناسیم و درباره‌ آن بحث کنیم، شاید همین باشد که شبکه‌ای‌شدن در شهر را چگونه می‌بینیم؟ آیا قبول داریم تهران مورد مطالعه، تهران شبکه‌ای است یا خیر؟ و منظور از این شبکه‌ها چیست؟

 

*براساس آنچه گفتید نظر شما درخصوص حادثه پلاسکو از منظر ارتباطی چیست؟

حادثه ساختمان پلاسکو از نظر ارتباطی از چند جهت قابل‌بررسی است. موضوع نخست حضور شهروند خبرنگاران در این حادثه است که هم ابعاد منفی و هم ابعاد مثبت دارد.

نکته مثبت این است که امروزه رسانه‌های اجتماعی به‌عنوان یک پدیده جدید در اطلاع‌رسانی نقش مؤثری دارند و می‌توانند به جلب مشارکت‌های اجتماعی کمک کنند که در مواقع زلزله و حوادث انسانی این موضوع را شاهد هستیم.

 زمانی که شبکه‌های اجتماعی به محل بازنمایی برای خود مبدل می‌شود، این‌جاست که پدیده جامعه تماشاگر شکل می‌گیرد. در حادثه پلاسکو شاهد آن بودیم که در این موارد افراد تنها حضور خود در شبکه‌های اجتماعی را محور قرار داده‌اند و کمک‌رسانی و کنش‌گری از بین رفته و کار به جایی می‌رسد که در کار امدادرسانی نیز اخلال ایجاد می‌شود.

باید تلاش کنیم اطلاع‌رسانی در شبکه‌های اجتماعی به‌جای بازنمایی و حضور فرد محور افراد، به کنش‌گری اجتماعی و مدنی و مشارکت مردم و نهادها در حل مشکلات تبدیل شود تا این اطلاع‌رسانی تنها به حضور سلفی‌بگیران مبدل نشود. در غیر این صورت فضا به فضایی دو قطبی تبدیل شده که از فضای کنش‌های اجتماعی موثر دور می‌شود.

کمپین «نه به انتشار عکس آتش‌نشانان» در واکنش به سلفی‌بگیران در حادثه پلاسکو در فضای مجازی شکل گرفت و سبب شد افکار عمومی حساسیت بیشتری به این موضوع نوظهور داشته باشد. نباید ابعاد ارتباطی و اجتماعی این حادثه را تنها به ازدحام جمعیت در اطراف حادثه محدود کرد.

حادثه پلاسکو سبب شد تا نقاط ضعف و قوت شبکه‌های اجتماعی و آسیب‌های این پدیده نوظهور ازجمله فرهنگ سلفی‌گیری در میان افکار عمومی بیشتر شناخته شود.

 

*برخی معتقد هستند امروزه شاهد نوعی شهر مجازی هستیم که اهمیت آن از شهر واقعی‌ای که در آن حضور داریم بیشتر است. شاهد‌هایی که برای این ادعا هم مطرح می‌شود موارد تاثیرگذاری فضای مجازی بر زندگی واقعی است. مفهوم شهر مجازی یک مفهوم ارتباطاتی است. به نظر شما امروزه شهر مجازی واقعی‌تر از دنیای واقعی ما شده است؟

وقتی از شبکه‌ها بحث می‌کنیم، منظور فقط شبکه‌های کالبدی مثل شبکه‌ راه‌ها و شبکه حمل‌ونقل نیست، بلکه شبکه‌هایی مدنظر است که ذهنیت هم می‌سازند و اهمیت دارند. لازم است که به شهر شبکه‌ای در کنار شهر اطلاعاتی و شهر مجازی هم توجه کنیم. وقتی شهر را فقط شهر مجازی یا شهر اطلاعاتی می‌بینیم شاید با این ‌مسئله مواجه شویم که دیگر نتوانیم حرف‌های زمینی بزنیم. درحالی‌که همه چیز عوض شده است. وقتی از شهر شبکه‌ای حرف می‌زنیم، منظور از شهر، مفهومی است که در کنار آن شبکه‌ راه‌ها، شبکه‌ ترافیک، شبکه‌ حمل‌ونقل، شبکه‌ ارتباطات و پیوند میان گره‌ها وجود دارد. این شهر با شهر تاریخی و حتی شهر مدرن متفاوت است.

سازماندهی فضا براساس پیوندها و اتصالاتی صورت می‌گیرد که بین فرستندگان و گیرندگان اطلاعات وجود دارد. کنش ارتباطی با همان تعبیر‌ هابرماسی در آن اهمیت دارد و این کنش ارتباطی برنامه‌ریزی‌های مشارکتی را می‌طلبد. یعنی چطور می‌توان براساس شبکه‌ای دیدن به دنبال کنش ارتباطی و برنامه‌ریزی مشارکتی رفت.

به این معنا شهر مجازی بالقوه یک جامعه شبکه‌ای است که در آن گره‌ها، شبکه‌ها و پیوندهایی وجود دارد ولی آیا عقلانیت ارتباطی هم دارد؟ آیا در آن امکان گفت‌وگو وجود دارد؟ آیا امکان ارتباط متقارن وجود دارد؟ من در این‌جا می‌خواهم بگویم خیر. اگر ما از آشفتگی و گسستگی و درواقع نوعی به‌هم‌ریختگی شهر صحبت می‌کنیم، آن به‌هم‌ریختگی را در ارتباطات و حوزه عمومی و امکان گفت‌وگو می‌توان دید. کجای این شهر گفت‌وگو صورت می‌گیرد؟ می‌توان این سوال را از دوستان دست‌اندرکار در شهرداری پرسید که وقتی شما خانه‌محله، سرای‌محله و فرهنگسرا درست می‌کنید، آیا درون آنها گفت‌وگویی شکل می‌گیرد؟ به‌نظر من گفت‌وگو شکل نمی‌گیرد و به همین دلیل است که قسمت هزینه‌های کالبدی برجسته می‌شود. یعنی فرهنگسرا و سرای‌محله‌ای با هزینه‌های بالا ساخته می‌شود و بعد از مدتی در سیستم بودجه و برنامه‌ریزی گفته می‌شود اینها باید خرج خود را با کارگاه‌ها و آموزشگاه‌ها دربیاورند و خود هزینه‌هایشان را تأمین کنند. اما به‌راستی کدام آموزش و کارگاه است که مشتری و خریدار دارد؟ و در نتیجه چرخه معیوب در این‌جا شکل می‌گیرد که با آنچه در ذهن من به‌عنوان مشارکت ارتباطی و کنش ارتباطی شکل گرفته، فاصله دارد.

 

* در چنین شرایطی و با وجود تغییراتی که در دنیای امروز به‌وجود آمده است به نظر شما شهروند فعال از منظر ارتباطی به چه نوع شهروندی می‌توان گفت؟

نخست باید مشخص کرد که منظور از واژه شهروند چیست و این‌که منظور ما از شهروند کدام است؟ آیا این شهروند همان شهروند کلاسیکی است که در ذهن بوده و در داشتن حقوق در مقابل تکالیفش خلاصه می‌شود؟ این تعریف از شهروند کفایت نمی‌کند. شهروند درواقع ابعاد مدنی، سیاسی و اجتماعی دارد. حتی از لحاظ تاریخی هم مفهومی دارد که نمی‌توان آن را نادیده گرفت. این شهروند از نظر من «شهروند فعال» است. اگر ما توانستیم شهروند فعال را در مقابل شهروند منفعل تعریف کنیم، یک گام به جلو پیش رفته‌ایم.

 شهروند منفعل شهروندی است که باید سوء‌مدیریت و سوءسیاست دستگاه‌ها و مدیران را جبران کند و مطیع بی‌چون و چرای مدیران شهر باشد. می‌توان گفت چنین فردی نوعی رعیت مدرن به حساب می‌آید.

گاهی منظور ما از شهروند، رعیت مدرن است. در این‌جا ما اسم این افراد را شهروند منفعل می‌گذاریم. منظور از شهروند فعال، شهروندی است که با دسترسی به اطلاعات، مرتبط با جامعه اطلاعاتی است و با امکان دسترسی به جریان آزاد اطلاعات نوعی کنشگر هم به شمار می‌آید.

مشکل امروز در دستگاه‌های شهری همین جامعه منفعل و نظاره‌گر است، یعنی کسی در آن کنشی انجام نمی‌دهد، درحالی‌که شهروند فعال به کنشگری دست می‌زند. به نظر من شهروند فعال، شهروندی است که به‌عنوان مفهوم جدیدی فراتر از مفاهیم سنتی به حقوق و تکالیفش نگاه کند. حقوقی از جمله: حق مالکیت، حق مشارکت، حق رای، حق برخورداری از بهداشت، درمان، آموزش و حق فرهنگی یعنی داشتن فراغت، خودشکوفایی و خلاقیت. با توجه به اینها باید گفت آیا دستگاه‌های رسمی می‌توانند اطلاعات را محبوس کنند؟ یعنی اگر شهروند نداند چطور به اطلاعاتی دسترسی پیدا کند که مثلا در جاده تصادف نکند، این جزو حقوق او به شمار می‌آید یا نه.

سازمانی حق دارد این اطلاعات را محدود، محصور و احتکار کند یا نه. به‌نظر من شهروند فعال کسی است که به این مفاهیم جدید دسترسی دارد. ویژگی دوم شهروند فعال را در امکان رساندن صدای خود به جامعه می‌توان دید. یعنی شهروند بتواند گوش‌های شنوایی در جامعه برای شنیده‌شدن پیدا کند. صدای حاشیه‌نشینان و محذوفان نیز شنیده شود. در جامعه شهری تهران، من به‌عنوان محقق خیلی‌ جاها محذوف هستم، یعنی حق ندارم در مواقعی نظرم را اعلام کنم یا یک‌سری چیزها را بشنوم.

 بنابراین من نیز جزو شهروندان منفعل هستم، یعنی در جایی که تایید‌کننده یک سیاست باشم، امکان حضور دارم ولی به محض این‌که نقد و بررسی کنم، دیگر جایگاهی نخواهم داشت. بنابراین حق یکسان برای به گوش رسیدن صدای همه شهروندان از حقوق آنها به حساب می‌آید.

 

* شهروندان کنونی بیش از هر چیز دارای کنش‌گری مجازی هستند. شکل‌گیری فضای اجتماعی در چنین وضعیتی چگونه ممکن می‌شود؟

شهروند باید بتواند حایل بین فضای اجتماعی باشد که بین حوزه عمومی و خصوصی شکل می‌گیرد. دوگانه شدن وقتی به وجود می‌آید که ما مرتب درحال کوچ‌کردن و هجرت از فضای خصوصی به عمومی و بالعکس هستیم. بین این دو هیچ حایلی به‌عنوان فضای اجتماعی وجود ندارد.

از طرف دیگر باید بتوانیم دیگری را در گفت‌وگو و زمینه ظهور نهادهای مدنی وارد کنیم. متاسفانه هنوز هم دید موجود در جامعه از بالا و آمرانه است، حتی در اطلاعات دادن، چون در نقش قایل‌شده برای نهادهای مدنی و شبکه‌های اجتماعی گویا چنین نقشی وجود ندارد. ما با نهادهای رسمی مواجهیم که باید اطلاعات بدهند و هدایت کنند.

شهروندان باید بتوانند به مسائل جدید هم وارد شوند، مثل بحث‌های زیست‌محیطی، طبیعت و… در ۱۰‌مسئله مورد پژوهش امسال، بعد از ‌مسئله‌ هسته‌ای مسائلی همچون آب، محیط‌زیست، آلودگی، سلامت و… قید شده بود. اینها مسائل جدیدی است که باید پیگیری و به آنها پرداخته شود. توجه به خطرات و ریسک‌ها ویژگی ششم است، یعنی شهروندان زمانی که نسبت به سلامت خود احساس خطر کنند، باید اقدام کنند و در ویژگی هفتم، شهروندی باید به‌عنوان سازه اجتماعی و تابعی از بستر اجتماعی و زمینه فرهنگی هر جامعه‌ای شناخته شود. به همین دلیل است که مسائل شهر تهران با مسائل پاریس، نیویورک و… خیلی متفاوت است. من به شخصه ندیدم که مسائل ایرانی به‌طور خاص خیلی بررسی و پردازش شود، یعنی مطالعات تهرانی، مطالعات اصفهانی، مطالعات مشهدی و… به‌طور خاص تابه‌حال صورت نگرفته است. برای مثال در شهر مشهد ‌مسئله تجاری‌سازی معنوی باید به‌طور جدی مطالعه و بررسی شود. شهروند خوب را به فردی تنزل ندهیم که به‌موقع مالیات می‌دهد یا مقررات شهری را رعایت می‌کند، بلکه شهروند خوب را به‌عنوان یک کنشگر فعال و منتقد درنظر بگیریم. به کنشگری فکر کنیم، نه نظاره‌گری. هنوز هم باید به این موضوع بپردازیم که ما با شهروندان بی‌تفاوت در برابر بسیاری از مسائل شهر مواجه هستیم. شهروندی که نسبت به مسائل حاشیه‌ای مثل چندپارگی هویتی واکنش نشان نمی‌دهد، اگر شهروند را به‌عنوان کنشگر عاقل، داوطلب و آگاه به حقوق فردی و جمعی تعریف کنیم، این شهروند باید فرصت مشارکت داشته باشد. ‌مسئله پیش‌روی ما این است که درحال حاضر فرصت مشارکت با رشد شبکه‌ها و ورود گریزناپذیر به فضای مجازی آمیخته شده است.


نظر شما :