دسترسی آزاد به اطلاعات و تقویت احزاب و اصناف از نیازهای مقابله با خبر جعلی است/ تجربه درز اطلاعات به رسانه در ایران هرگز «روزنامهنگاری تحقیقی» نیست
«فیکنیوز» عبارتی است که در چند سال اخیر وارد ادبیات رسانهای جهان شده و هر روز رسانهای را به دام خود میاندازد. با رشد شبکههای اجتماعی و رفع انحصار تولید و نشردهندگان خبر از رسانههای رسمی به عموم کاربران، خبرهای جعلی و دروغین هم گسترش پیدا کرده است. خبرهایی که گاه عامدانه و گاه به اشتباه از سوی رسانههای رسمی هم نشر داده میشوند و با وجود راهکارهای گوناگونی که برای شناسایی و مقابله با اخبار فیک و راستیآزمایی خبرهای مشکوک آمده، هنوز این دسته از خبرها بلایی برای جریان اطلاعرسانی صحیح در کشورها هستند. «حسینعلی افخمی» عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبائی، محقق، پژوهشگر و مدرس ارتباطات در گفتوگوی تفصیلی به چالشهای رسانههای ایرانی درباره فیکنیوز، ریشهها و عوامل موثر بر آن پرداخته است که مشروح آن را میتوانید در ادامه بخوانید.
فیکنیوز یا اخبار جعلی سالهاست تبدیل به بحرانی همیشگی برای رسانههای جهان شدهاند اما در ایران به دلیل برخی زیرساختها و قوانین، این مساله جدیتر است. رسانههای دنیا برای راستیآزمایی اخبار مشکوک چه ابزارهایی در اختیار دارند؟
به «دروغ» هم خبر جعلی میگویند؛ در فرمت اطلاعرسانی، هم «خبر» داریم و هم «تبلیغات». وقتی بابت تبلیغات پولی میپردازند، خبر حس تبلیغاتی پیدا میکند، ولی وقتی مجانی شود، همان تبلیغات خبر یا قیافه خبر به خود میگیرد و میتواند خبر جعلی را شکل بدهد. در گذشته، دو نفر برای هم داستانسرایی میکردند و با یک کلاغ و چهل کلاغ، خبر جعلی شکل میگرفت. امروز هم به شکلی دیگر این اتفاق میافتد و بخشی از افراد جامعه هم آن را باور میکنند؛ به خاطر اینکه باورهای ما بستگی دارد به دانشی که داریم. اگر دانش ما ضعیف باشد، زودتر باور میکنیم و اگر دانشمان قویتر باشد، خبر را به چالش میگیریم و میگوییم نه.
با اینحال بهنظر میرسد رسانههای کشورهای دیگر همیشه چندین قدم در برخورد با اخبار جعلی و انواعش جلوترند، شاید چون پروتکلهای حرفهایتری دارند. در ایران حتی اگر بخواهیم همان پروتکلها را اجرایی کنیم، شرایط لازم را برای راستیآزمایی اخبار مشکوک در اختیار داریم؟
اگر بخواهیم بهطور عمقی به این مسئله بپردازیم، باید به خیلی چیزها ازجمله سواد رسانهای اشاره کنیم. ما در ایران عمدتا روی محتوا تمرکز داریم، درحالیکه در رسانههای جهان «محتوا» تنها یکی از موارد موردتوجه است؛ یکی از بحثها زیباییشناسی است که جامعه باید نسبت به آن آگاهی داشته باشد یا بحث فرهنگ حاکم بر رسانهها و جامعه که از آنها بهعنوان ارزشها یاد میکنیم و در هر جامعهای میتواند با دیگری متفاوت باشد. برای مثال چند سال پیش خانمی سخنگوی مجلس انگلیس بود که رقص هم انجام میداد و در فرهنگ ما تعبیر خوبی از آن نمیشد؛ ولی در کشور انگلیس یک هنر است و هنر هم خوب و بد ندارد. هنری که میتواند گاهی خیلی سختتر از علم باشد. در نظام دانشگاهی اروپایی، اگر مدرکتان مثلا فوق لیسانس هنر در روزنامهنگاری باشد، در مرتبه بالاتری از این قرار میگیرید که فوق لیسانس علم در روزنامهنگاری داشته باشید؛ به خاطر اینکه هنر، توانمندیهای شخصی را بروز میدهد. یک هنرمند خودش باید در عرصه جامعه بالا بیاید و بتواند پول به دست بیاورد و زندگی کند، در حالی که یک روزنامهنگار معمولی در یک مجموعه اداری قرار میگیرد و رشد میکند؛ کارمند میشود و سلسلهمراتب را طی میکند. در بسیاری از حرفههای دیگر هم همینطور است. مثلا یک پزشکِ جراح، علاوه بر علمی که آموخته به توان و هنر دست خودش هم متکی است، و برای همین یک جراح با جراح بغل دستیاش فرق میکند یا یک وکیل هم همینطور. بنابراین میتوان گفت بخشی از اخبار جعلی برمیگردد به کسانی که در این حوزه کار میکنند.
در دویست سال گذشته دستکم دو دسته روزنامهنگاری در دنیا داشتهایم؛ دسته اول روزنامههای جنجالی بودند که اخبار جنجالی را تولید میکردند که اتفاقا به اخبار جعلی خیلی نزدیکتر است. و دسته دوم روزنامههایی که کیفی عمل کرده و اخبار جدی را دنبال میکردند. اخبار جدی باید از چند کانال بگذرد و تائید شود؛ چون سرنوشت کشورها و جامعه را تعیین میکند. بنابراین باید دو، سه بار چک و سپس منتشر میشد. در این طبقهبندی، رسانهها به دو دسته عامهپسند و نخبهگرا تقسیم میشدند؛ شاید «عامهپسند» برای این نوع از روزنامهنگاری عنوان مناسبی نباشد، ولی اینگونه تعبیر میشود. و در کنارش روزنامههای نخبهگرا را داریم یا رسانههایی که بزرگان و تحصیلکردهها آن را مینویسند.
برگردیم به نکاتی که شما گفتید؛ معتقدم اشکال بزرگی که در رسانههایمان داریم، این است که در حوزه اقتصاد وسایل ارتباط جمعی و رسانهها اعم از مطبوعات، رادیو و تلویزیون، فضای مجازی، خبرگزاریها و… هیچگونه شفافیت صورت نگرفته، نمیگیرد و احتمال نخواهد گرفت درحالیکه این شفافیت در کشورهای دیگر ۱۰۰ سال است الزامی شده. برای مثال یک روزنامه باید تیراژش را درج کند، باید به بیلان گزارش مالی بپردازد، منابع درآمدیاش باید شفاف باشد و بگوید از کجا آگهی میگیرد، از کجا پول میگیرد و چطور این پول را خرج کرده، هدایایی که مردم به آن دادند، از کجا آمده؟ تا به قول همان یک ضربالمثل بیادبانهای که در فارسی داریم، ببین این رسانهها حرفهایی که میزنند، از چه آخوری میخورند؟ اینجا مصداق این ضربالمثل همان است که اقتصاد رسانههای ما باید شفاف باشد. اگر این شفافیت باشد، مخاطب میتواند در همان فاز اول تشخیص دهد آیا باید به حرفهایی که فلان رسانه زده با توجه به بودجهای که پشت سر او قرار گرفته، مشکوک نگاه کرد، یا اینکه نه، میتواند همه اطلاعات درست باشد، ولی در جهت منافع گروهی است که هزینه این را میپردازند؟ اینجاست که در روزنامهنگاری، تفکیک خبر و آگهی را بهعنوان یک اصل، مقدس میدانیم و همچنین به تفکیک خبر با تفسیر و تحلیل بها میدهیم. اینها باید شفاف از همدیگر باشد.
مسئله دیگر، دسترسی به اطلاعات است؛ آنسوی مرزهای کشورمان، دسترسی به اطلاعات آسانتر از ایران است و این موضوع برمیگردد به پیشینه تلاش برای دستیابی به این حق و دعواها و نزاعهایی که از سال ۱۹۵۰ میلادی بر سر آزادی اطلاعات وجود داشته که البته همیشه انتقادهایی به آن وارد بوده و هنوز هم هست که همان هم بازمیگردد به عدم شفافیت اقتصاد رسانهها. ولی با این اوصاف دایره بازی رسانهای در دنیا، بزرگتر از آن چیزی است که ما در ایران داریم. زمین فوتبالی را در نظر بگیرید که ما در آن گل کوچک بازی میکنیم و توپمان مدام میخورد به در و دیوار کوچه، ولی آنها زمین بزرگی دارند که به ندرت حتی توپشان اوت میشود. ما مجبوریم در این زمین بازی کوچک و محدود بازی کنیم و به همین دلیل است که خبرهای فِیک به علت عدم دسترسی کافی به اطلاعات، میتواند تبدیل به خبر شود و تا مدتی در ابهام بماند.
نکته دیگر بحث سواد به معنی عام قضیه است، یعنی سواد خواندن و نوشتن و سواد رسانهای. آمارهای رسمی ما از این مساله آمارهای خوبی نیستند. عدد بیسوادی در کشور بالاست و این عاملی است که خیلیها نمیتوانند خودشان خبر را بخوانند و خبر را برایشان میخوانند. چنین فردی نمیتواند فراتر از این برود و تشخیص دهد این خبر درست است یا نه؟ همین آدم خودش میتواند عامل چرخش یک خبر جعلی باشد؛ مثل داستانهای شفاهی که در تاریخ دهن به دهن گشته و گاهی تبدیل به افسانه میشود.
از سوی دیگر در خیلی از کشورها، احزاب سیاسی و سازمانها و تشکلهای صنفی مرجع اطلاعات و منابع خبر هستند. اینها جدا از دولتی است که نماینده مردم بوده و ۱+۵۰ رأی پشت سرش دارد یا نمایندگان مجلسی که به همین نسبت نماینده مردم هستند و میتوانند ادعا کنند «حرفی که ما میزنیم، سخن اکثریت است.»
بنابراین آنجا هم اکثریت میتواند نماینده مجلس یا دولت باشد، میتواند اشتباه کند؛ حالا تعمدی یا غیرتعمدی که در همه دنیا این اتفاق میافتد. ولی وجود احزاب سیاسی مخالف، اپوزیسیون یا تشکلهای صنفی که خرد جمعی در آنجا حاکم است، باعث میشود قبل از اینکه مردم عادی به صورت فرد به فرد عکسالعملی نشان دهند، احزاب به نمایندگی از آنها دست روی اخبار جعلی بگذارند و افشایش کنند. اکثر مواردی که گفتم نقاط ضعف رسانههای ما هستند. تعدد رسانهای در کشور ما سالهاست اتفاق افتاده، ولی در زمینه تکثر رسانهای مشکل داریم. یعنی ۱۰ رسانه میبینید که همزمان مطلبی را منتشر میکنند ولی وقتی مشخص میشود جعلی بوده، هیچ کدام از این ۱۰ رسانه عذرخواهی نمیکنند و میاندازند گردن یکی دیگر، در حالی که اگر تکثر باشد، کافی است تنها سه رسانه وجود داشته باشد؛ یکی نماینده اکثریت مردم باشد که دولت حاکم است، یکی رسانهای قدرتمند که میتواند مقابل قدرت حاکم ادعای جانشینی کند و سومی هم صدایی کوچک باشد که نه هیچ کدام از این دو که، صدای افراد باشد. در خیلی از کشورهای اروپایی این سه نوع رسانه را کمابیش میشود ردیابی کرد. اما در ایران خیلی وقتها این سه نوع را نمیتوانیم ردیابی کنیم. بنابراین مردم عادی نمیتوانند خبر جعلی را تشخیص دهند و خبر جعلی فرصت رشد پیدا میکند و مدتی طول میکشد بفهمیم چقدر آثار سوء داشته و چه هزینههایی را برای مردم به وجود آورده است. وقتی هم چند بار تکرار شود، بیاعتمادی به وجود میآید و رسانهها اولین قربانی این بیاعتمادی میشوند؛ یعنی همان وضعیتی که اکنون مطبوعات ما به آن دچار شدهاند.
قدرت روزنامهنگاری تحقیقی در کشور چقدر میتواند به خنثی کردن جریان اخبار جعلی کمک کند؟ در سالهای اخیر معدود گزارشهای افشاگرانه در کشورمان سروصدایی کرده، اما در همین موارد هم خبر فاش شده از سوی یک منبع رسمی به دست روزنامهنگار بوده و همان داده خام منتشر شده است. در همین زمینه هم باز ضعف از ساختار رسانهای ماست که فرصتی را برای روزنامهنگاران فراهم نمیکند تا بتوانند روی این دادهها به شکل تحقیقاتی کار کنند یا اساسا میلی برای این کار وجود ندارد؟
نظر من در این مورد، در مقایسه با سایر کشورها و سیر تحول تاریخی رسانههاست. در بیشتر کشورها مطبوعات، قدیمیترین رسانه ارتباط جمعی است که همه آن را میشناسیم و بعد خبرگزاریها و رادیو به عرصه میآیند و الان هم فضای مجازی. در سیر تحولشان، رسانهها یک دوره دولتی بودن را طی کردند که شاید حدود ۲۰۰ سال طول کشیده است. و بعد میرسند به رسانههایی که حزبی میشوند، یعنی احزاب به وجود میآیند. با ظهور احزاب، روزنامههای دولتی ضعیف و روزنامههای حزبی زیاد میشوند؛ شامل حزب حاکم، حزب اپوزیسیون و در کنارش بیش از ۱۸۰۰ نشریات سندیکایی به وجود میآید، یعنی تشکلها هم برای خودشان صاحب صدا میشوند. خبرگزاریها دو دسته هستند؛ خبرگزاریهای تجاری و خبرگزاریهای دولتی. اما بعدتر حالت سومی هم به وجود میآید که روزنامههای تجاری است؛ یعنی روزنامههایی که بدون کمک احزاب و دولت، با بودجه تجاری میچرخند. تقریبا ۷۰ سال بعد از جنگ جهانی دوم و خساراتی که وارد میکند مثل سانسور و بیخبری که در شرایط جنگ ایجاد میشود، فاشیسم به وجود میآید و… بالاخره اجماع جهانی سمت و سویی به روزنامهنگاری با دو ویژگی پیدا میکند. یکی اینکه تشکلهای روزنامهنگاری در کنار دولتها، تشکلهای صنفی و در کنار بنگاههای اقتصادی رسانهای قدرتمند میشود، و اینجاست که مسئولیت اجتماعی روزنامهنگار مطرح میشود و بخشی از مسئولیت کنترل و دروازهبانی و حد و حدود کار حرفهای میافتد گردن خود روزنامهنگار. اما متاسفانه در ایران ما این دو روند را بهطور سیستماتیک و منظم طی نکردیم. ما کمتر از ۲۰۰ سال مطبوعات داریم و بقیه رسانهها عمرشان کمتر است و همین باعث شده در دنیای روزنامهنگاری تحقیقی تنها به صورت اتفاقی رویدادی را ببینیم.
بنابراین اصلا روزنامهنگاری تحقیقی شکل نمیگیرد؛ و آن تجربههای محدود بر اساس اطلاعات یا دادههای خامی است که توسط بخشی از قدرت، که میتواند تجاری یا سیاسی باشد درز داده شده که اصطلاحا به آن میگویند نشت اطلاعات. اطلاعاتی که به خاطر تعارض منافعی که بر سر موضوعی وجود دارد، به رسانهها درز میکند. مثلا در یک شرکت تولیدی سه سهامدار بر سر قدرت منافعشان با همدیگر دعوایشان شده و کسی آن اطلاعات را درمیآورد و میدهد به مطبوعات. اسم این را نمیشود روزنامهنگاری تحقیقی گذاشت.
نکته دیگر این است که این اطلاعات منتشر شده زمانی میتواند به نیرویی بازدارنده تبدیل شده و به اصلاح جامعه کمک کند که تعارض قدرت سیاسی بهطور قانونمند وجود داشته باشد؛ بهطور مثال، حداقل درصدی از ترکیب نمایندگان مجلس از خبرنگاری که دست به افشاگری زده دفاع کنند. این اتفاق را در اروپا میبینید. خبرنگاری در یک روزنامه، مطلبی را منتشر میکند و دولت با او برخورد میکند، ولی بالانس قدرت این کشور طوری است که پارلمان میتواند از خبرنگار دفاع کند. با توجه به سه ضعف اساسی کشور در زمینه اطلاعرسانی و نبود تشکل صنفی، معتقدم اگر هم روزنامهنگاری باشد که چه به صورت روزنامهنگاری افشاگرانه و چه کار تحقیقی دست به نشر اطلاعات بزند، معمولا پشتوانه حمایتی پیدا نمیکند؛ یا بهطور مستقیم تنبیه میشود و یا از تنبیه شدن فرار میکند. نتیجه هر دوی اینها این است که عمر روزنامهنگاری تحقیقی ما کوتاه میشود. بنابراین ما روزنامهنگاری نداریم که ۴۰ سال کارهای خاصی منتشر کرده باشد و همچنان این آدم استخواندار روزنامهنگار مانده باشد. این نظر من نسبت به تاریخ ۲۰۰ ساله مطبوعات ایران است.
با وجود مشکلاتی که برشمردید، فکر میکنید میتوان به سیاستگذاری دقیقی در مقابله با اخبار جعلی در کشور رسید؟ یعنی پروتکلهایی چه با مشارکت دولت و چه بهطور مستقل و صنفی تهیه شود؟
روزنامهنگاری و نیروهای سیاسی تعارضی دارند. نه اینکه خاص کشور ما باشد، اما سیاستمدار عموما هیچ وقت پا جلو نمیگذارد که این مشکل را حل کند. در تمام این دهها سال، کدام یک از دولتها برنامهای در حوزه اصلاح مطبوعات، تغییر قانون مطبوعات، حمایت از قانون مطبوعات یا کمککردن به شکلگیری توسعه تشکلهای صنفی داشته است؟ خیلیهایشان دستکم وعده میدهند که بیکاری را حل میکنیم، اما برای مطبوعات حتی همان برنامه و وعده را هم نداریم. درحالیکه در کشورهای دیگر اصولی برای آن وجود دارد. اگر نسبت به اقتصاد لیبرالشان نقد داریم -که در کشور خودشان هم چنین اعتراض و چنین نقدی وجود دارد- اما در مورد آزادی بیان پیشگام بودهاند؛ یعنی مادهقانونهایی را تصویب کردهاند که بر اساس آن هیچ کسی نمیتواند صداهای متفاوت را محدود کند، حتی اگر در کشورشان ضررهای کوتاهمدت هم داشته باشد. ولی ما چنین چیزی را هیچ وقت نتوانستیم نهادینه کنیم و این نهادینه نشدن در حقیقت ضعف ما را نشان میدهد.
در زمینه خبر جعلی هم البته که وضعیت کنونی به این معنی نیست که کسی بتواند بهطور صددرصد جریان اطلاعات را تعطیل کند. اصلا چنین چیزی غیرممکن است؛ چه به خاطر وجود رسانهها، چه به خاطر پویایی جامعه، چه به خاطر تنوعی که در توانمندیهای روزنامهنگاران وجود دارد و…؛ غیرممکن است چنین چیزی. اما ممکن است تلههایی وجود داشته باشد که بر اساس آن جامعه نتواند خبر را با تبلیغات، تبلیغات را با دروغ و فریب تشخیص دهد و حتی خود روزنامهنگار در این تلهها بیفتد. متاسفانه این تلهها فراوان هست و برای رهایی از آن، به اعتقاد من باید نهادهایی مثل احزاب، تشکلهای صنفی، تشکلهای صنفی و حرفهای روزنامهنگارها بهعلاوه تشکلهای صنفی سایر صنوف شکل بگیرد یا تقویت شود. برای تصمیمگیری در مورد مشاغل و آدمها، بهطور اساسی از صنف نظر نمیگیرند. در مورد همین روزنامهنگاری مثالی بزنم؛ حدود بیست سال پیش نوبت انتشار روزنامهها از بعدازظهر رفت به صبح. بر اساس کدام تحقیقی چنین اتفاقی افتاد؟ هیچ. معتقدم اگر مردم ما امروز کمتر روزنامه میخوانند، به خاطر عادت مطالعهشان است.
خیلی از روزنامهخوانها عادت داشتند ساعت دو بعدازظهر که از اداره درمیآیند، روزنامه بخرند و بروند در خانه با بچههایشان بخوانند. ولی با تغییر انتشار به روزنامه صبح، همان آدم باید صبح اول وقت برود دکه، اگر وقت کرد، روزنامهای بگیرد، بعد هم ظهر میآید خانه و میگوید دیگر روزنامهای وجود ندارد که بخرم. این نه ربطی به فیکنیوز دارد نه تاثیر اینترنت بهطور مستقیم. اینها تاثیر خودشان را گذاشتهاند، ولی مواردی مانند همین زمان انتشار هم هست. یا مساله تولید نهادی تشکلهای مختلف که موجب میشود روزنامهنگار در این فضا و در این بستر راحتتر کار کند. در غیر این صورت این خطر هم وجود دارد که روزنامهنگاری که حتی ثبات شغلی و ثبات مالی ندارد، تصور کند میتواند با یک خبر جعلی، ناگهان و بهطور جهشی زندگیاش را نجات دهد. نه اینکه بگوییم چنین اتفاقی میافتد، اما میتوان از این موضوع به اسم فرصت نام برد. بنابراین تا زمانی که این مسائل مرتفع نشود، مقابله با اخبار جعلی امکانپذیر نخواهد بود.
منبع: عطنا
نظر شما :